عاقله

معنی کلمه عاقله در ویکی واژه

عاقلة
مؤنث عاقل.
زن آرایشگر.
خویشان و نزدیکان قاتل که پرداخت دیه یا خون بها بین ایشان تقسیم می‌شود.

جملاتی از کاربرد کلمه عاقله

مالک شش جهت و عاقله هفت اقلیم که چو عقل ایمن و فارغ ز فساد و فتن است
کجاست عاقله دور مهر و مه که کند به تازیانه ادب آفتاب و کیوان را
پاسخت این است کاندر شرع ما شد صغیران رادیت بر عاقله
ای خدا باشد دیت بر عاقله می کند هرکس عمل بر شا کله
قاسر جان و جهان عاقله کون و مکان برد از کون و مکان جان جهان رخت به در
شعلهٔ رای تو باد عاقلهٔ مهر و ماه فضلهٔ خوان تو باد مائدهٔ انس و جان
عاقله راکش به امانت ستود قافله سالار مدارک نمود
عاقلهٔ آسمان که نزد وقوفش نیک و بد روزگار جمله یقین است
ملک و دولت را به قبض و بسط رایش مقتدا دین و ملت را به حل و عقد عقلش عاقله
وَ إِنْ کانَ مِنْ قَوْمٍ بَیْنَکُمْ وَ بَیْنَهُمْ مِیثاقٌ و اگر آن کشته مؤمن از گروهی باشد که عهد دارند با رسول خدا، یعنی که اهل ذمّت باشند، هم کفّارت واجب شود و هم دیت. و این دیت بقوم وی دهند که عاقله وی هم ایشانند.