عاقر

معنی کلمه عاقر در لغت نامه دهخدا

عاقر. [ ق ِ ] ( ع ص ) نحرکننده شتر و کسی که دست و پای شتر با شمشیر زند. ( ناظم الاطباء ). || زن که آبستن نشود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( اقرب الموارد ). زن که نمیزاید : و کانت امرأتی عاقراً. ( قرآن 5/19 ). ج ، عُقّر و عَواقر. || مرد که او را فرزند نشود. || قاتل : و صمم اًذا أیقنت َ أنک عاقره ؛ أی قاتله. ( اقرب الموارد ). || ریگ که هیچ نرویاند. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ). || ریگ توده. ( ناظم الاطباء ) ( منتهی الارب ). || زن بی نظیر و عدیل. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ).
عاقر. [ ق ِ ] ( اِخ ) ریگزاری است در منازل جریرالشاعر، و بعضی گویند عاقر ریگ های بزرگ را گویند. ( معجم البلدان ).

معنی کلمه عاقر در فرهنگ معین

(ق ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - ق ربانی کنندة شتر. ۲ - زنی که آبستن نشود.

معنی کلمه عاقر در فرهنگ عمید

نازا، سترون.

معنی کلمه عاقر در فرهنگ فارسی

( اسم ) ۱ - نحر کننده شتر . ۲ - کسی که با شمشیر دست و پای شتر را بزند . ۳ - زنی که آبستن نشود .
ریگزاریست در منازل جریر الشاعر و بعضی گویند عاقر ریک های بزرگ را گویند .

معنی کلمه عاقر در دانشنامه آزاد فارسی

رجوع شود به:عقرون

معنی کلمه عاقر در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] معنی عَاقِرٌ: نازا
ریشه کلمه:
عقر (۸ بار)
«عاقِر» در اصل از واژه «عقر» به معنای «ریشه و اساس» یا به معنای «حبس» است، و این که به زنان نازا «عاقر» می گویند، به خاطر آن است که کار آنها از نظر فرزند به پایان رسیده، یا این که تولد فرزند در آنها محبوس شده است.

معنی کلمه عاقر در ویکی واژه

ق ربانی کنندة ش
زنی که آبستن نشود.

جملاتی از کاربرد کلمه عاقر

«فَهَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیًّا» پس ببخش مرا از نزدیک خویش یاری یعنی فرزندی، «مِنْ لَدُنْکَ» یعنی من قدرتک و فضلک. و این از بهر آن گفت که در معقول و عادت مستبعد بود فرزند از زکریّا که او را هفتاد و پنج سال از عمر گذشته و زن وی عاقر بود، و در چنین حال اگر فرزند آید بقدرت و فضل اللَّه تعالی آید. «وَلِیًّا» یعنی ابنا صالحا تقیا.
تاب رفت از پیکر آن نازنین سرنگون شد از عاقر اندر زمین
عروه دین منقصم از ستم معتصم عاقر قوم ثمود ثانی شداد عاد
کی عاقر ثمود جفائی چنین نمود از باد رفت واقعۀ ناقه و فصیل
عمر خطاب رضی اللَّه عنه گفت: یا لیت امّ عمر کانت عاقرا و لم تحمل بعمر و لم یسمع بذکر النّار. ای کاشک عمر خطاب را هرگز درین دنیا نام و نشان نبودی و مادر بوی نزادی تا ذکر دوزخ بگوش وی نرسیدی.
قوله: هُنالِکَ دَعا زَکَرِیَّا رَبَّهُ هنالک بلام و کاف هناک بکاف و بی‌لام، و هنا بی‌لام و بی‌کاف هر سه بمعنی ثمّ است. عرب آن را بیشتر در موضع حین نهند. میگوید: هم بر آن جای و هم در آن هنگام که زکریا ع میوه تازه دید نه در هنگام خویش و دانست که آن از قدرت فراخ خداوندست و نه از هنگام طبع، طمع افتاد او را بفرزند، و زن او عاقر بود که نه زائید. با خود گفت: که او که میوه تواند آفرید بی‌هنگام، فرزند تواند آورد از عاقر. در آن هنگام زکریا ع خداوند خویش را خواند گفت: رَبِّ هَبْ لِی مِنْ لَدُنْکَ... لدّ، و لدی و لدن هر سه بمعنی عند است.
قال: «یا علی! أ تدری من اشقی الاولین»؟ قال: قلت اللَّه و رسوله اعلم. قال: «عاقر الناقة. قال: «أ تدری من اشقی الآخرین؟» قال: قلت اللَّه و رسوله اعلم. قال: «قاتلک».
قبای عاقری پوشد بغل بند کلاهش از عرق گاهی کند گند
وَ والِدٍ وَ ما وَلَدَ یعنی آدم و ذریّته و «ما» بمعنی من کقوله: وَ السَّماءِ وَ ما بَناها ای و من بناها. و قیل: معناه: و کلّ «والد» و مولود من جمیع الخلق، و قیل «وَ والِدٍ» یعنی: الّذی یلد، «وَ ما وَلَدَ» یعنی: العاقر الّتی لا تلد، و «ما» علی هذا القول بمعنی النّفی.