عاطفی

معنی کلمه عاطفی در فرهنگ فارسی

( صفت ) منسوب به عاطفه : امور عاطفی .

معنی کلمه عاطفی در فرهنگستان زبان و ادب

{affective} [روان شناسی] مربوط به عاطفه

جملاتی از کاربرد کلمه عاطفی

گوری هرگز ازدواج نکرد و در گفتگوهایش هیچ وقت اشاره‌ای به روابط عاطفی خود نداشته‌است. دوست ادوارد گوری، الکساندر سیروکس در کتاب خود «مورد عجیب ادوارد گوری» که بعد از مرگ گوری منتشر شد آورده‌است که حتی خود ادوارد گوری از گرایش جنسی خود مطمئن نبود. گوری در گفتگوهایش تأیید کرده‌است که فضای فاقد جنسیت کارهای او حاصل بی‌جنس‌گرایی وی بوده‌است.
آزار روانی (عاطفی): این نوع آزار کم‌تر از انواع دیگر گزارش می‌شود یا شناسایی می‌شود اما بسیاری آن را شایع‌ترین نوع کودک‌آزاری می‌دانند. این نوع آزار معمولاً با دیگر انواع آزار همراه است. کودکی که از نظر روانی آزار می‌بیند رفتارهایی بروز می‌دهد که برای آن‌ها دلیل پزشکی یا دلیل موجهی پیدا نمی‌شود یا متناسب با سن او نیستند یا نشانه‌های عدم رشد کافی از جنبه‌های مختلف وجود دارد.
اولینگ اگرچه همکار النور در نگارش یکی از مهم‌ترین کتاب‌هایش بود اما به شهادت تاریخ دلیل خودکشی او هم بود. اولینگ، بازیگر و نویسنده‌ای سوسیالیست بود که ـ به شهادت نامه‌های باقی‌مانده ـ بیشتر دوستان النور از جمله جرج برنارد شاو همواره به او بدبین و بی‌اعتماد بودند. در نهایت اگرچه النور اعتبار و ثروت خود را صرف اولینگ کرد و در هنگام بیماری مدت‌ها پرستاریش را برعهده داشت، اولینگ پس از ۱۴ سال زندگی مشترک او را فریب داد و مخفیانه با بازیگری ۲۲ ساله ازدواج کرد؛ ضربه‌ای عاطفی که النور آن را تاب نیاورد و به خودکشی‌اش منجر شد.
از دیدگاه ارنست بلُخ، امید در معنای ساده آن یعنی حالت عاطفی موجود در زندگی روزانه به کار نرفته‌است، چنین امیدی در فلسفه او، یک مقوله هستی‌شناسانه در جهت آشکارسازی باطن گزاره‌هاست.
ان الزمان عدا علی فرا دنی علماً بانک عاطفی تحقیقا
به گفته یوجین گارفیلد، این اس. ویس بود که با انتشار در سال ۱۹۷۳ در مورد تنهایی، «تجربه انزوا عاطفی و اجتماعی» توانست توجه دانشمندان را به موضوع تنهایی جلب کند.
در کل، عنصر عاطفی در روابط نمادین، از طریق طبیعت ایدئولوژیک چشم‌اندازی که رهبر ارائه می‌کند و نیز تأکید رهبر بر هویت اجتماعی، شکل می‌گیرد؛ مثلاً از طریق ارتباط با تاریخ مشترک جمعی و نمادهای مشترک که آن را از دیگر مجموعه‌ها متمایز می‌سازد.
این اختلال شخصیت یک وضعیت بلند مدت (مزمن) است که در آن بیمار برای نیازهای عاطفی و جسمی خود به دیگران وابسته است و تنها یک حداقل دستیابی به سطح طبیعی استقلال دارد.