عاطر

معنی کلمه عاطر در لغت نامه دهخدا

عاطر. [ طِ ] ( ع ص ) دوست دارنده عطر. عطردوست. ( اقرب الموارد ) ( آنندراج ) ( ناظم الاطباء ). ج ، عُطُر. || بوی خوش دهنده. بوی خوش دارنده. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ) :
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم
لطفها میکنی ای خاک درت تاج سرم.حافظ.و از خاطر عاطر اصحاب فضل و هنر استمداد همت نمود. ( تاریخ قم ص 3 ).

معنی کلمه عاطر در فرهنگ معین

(طِ ) [ ع . ] (اِفا. ) ۱ - بوی خوش دهنده . ۲ - دوست دارندة عطر، عطر دوست .

معنی کلمه عاطر در فرهنگ عمید

خوش بو.

معنی کلمه عاطر در فرهنگ فارسی

دوستدارع ر، کسی که همیشه عطربزند، خوشبو
( اسم ) ۱ - بوی خوش دهنده . ۲ - دوست دارنده عطر عطر دوست .

جملاتی از کاربرد کلمه عاطر

ظاهر طاهرش مدبّر بِر خاطر عاطرش مفسّر سرّ
هرچه نقش صفحه‌ی خاطر مراست و آنچه ثبت سینه‌ی عاطر مراست
ز آفرین تو شاها به‌ خاطر عاطر چو منطقی کنم آن را که از جمادات است
من که باشم که بر آن خاطر عاطر گذرم لطف‏ها می‏کنی ای خاک درت تاج سرم‏
گرچه از پیشگه خاطر عاطر دوریم هم مگر یاد کند لطف تو گاهی ما را
از عطر بوی دارد گویی مدیح تو زیرا که خاطرم به مدیح تو عاطرست
خسروا گر خاطر عاطر نمیگردد ملول تا فرو خوانم مدیحی چون خطابت مستطاب
تا نگردد خاطر عاطر ملول این مدح را ختم خواهم کرد ازین پس با دعای مستجاب
تا نگردد بعد ازینت خاطر عاطر ملول چاکر آن به کین سخن را مختصر گیرد همی
تا نگردد خاطر عاطر ز اطنابم ملول کرد خواهم بر دعای دولتت ختم مقال