معنی کلمه عاصم در لغت نامه دهخدا
گفت من رفتم بر آن کوه بلند
عاصم است آن که مرا از هر گزند.مولوی.
عاصم. [ ص ِ ] ( اِخ ) شهری است در جنوب یهودا و بعد از تقسیم اول به سبط یهودا داده شد. ( قاموس کتاب مقدس ).
عاصم. [ ص ِ ] ( اِخ ) موضعی است به بلاد هذیل. ( معجم البلدان ) ( منتهی الارب ).
عاصم. [ ص ِ ] ( اِخ ) نام دو وادی است از وادیهای عقیق. ( منتهی الارب ).
عاصم. [ ص ِ ] ( اِخ ) ابن ایوب ، مکنی به ابوبکر. نحوی. وی یکی از علماء و لغویان بود و او را آثاری است از جمله : شرح معلقات و شرح دیوان امروءالقیس.وی به سال 164 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عاصم. [ ص ِ ] ( اِخ ) ابن بهدلة الکوفی الاسدی. کنیه او ابوبکر و یکی از قراء سبعه بود و به سال 128 هَ. ق. درگذشت. او شاگرد ابوعبدالرحمان السلمی و زراربن حبیش بود. ( الاعلام زرکلی ).
عاصم.[ ص ِ ] ( اِخ ) ابن ثابت. تابعی است. ( منتهی الارب ).
عاصم. [ ص ِ ] ( اِخ ) ابن خلیفةبن معفل الضبی. یکی از سواران عرب جاهلی و از شعرای مخضرمین بود. وی اسلام را درک کرد و در بصره ساکن بود و به سال 30 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عاصم. [ ص ِ ] ( اِخ )ابن سلیمان الاحول البصری. یکی از محدثان و معتمدان بصره بود. وی در کوفه عمل حسبه و در مدائن منصب قضا داشت و به سال 142 هَ. ق. درگذشت. ( الاعلام زرکلی ).
عاصم. [ ص ِ ] ( اِخ ) ابن عدی عجلانی. از بزرگان بنی عجلان و از صحابه بود و حضرت رسول خلافت خویش را در مدینه به وی داد. او به سال 45 هَ. ق. درگذشت. ( الاعلام زرکلی ). و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 94، 447، 481 شود.
عاصم. [ ص ِ ] ( اِخ ) ابن علی بن عاصم بن صهیب التیمی. یکی از حافظان حدیث و از ثقات بود. وی مردم را حدیث میکرد و در مجلس او هزار تن حاضر میشد و به سال 221 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ).
عاصم. [ ص ِ ] ( اِخ )ابن عمربن الخطاب القرشی العدوی. جد عمربن عبدالعزیز و از شعراست. و به سال 70 هَ. ق. درگذشت. ( از الاعلام زرکلی ). و رجوع به امتاع الاسماع ج 1 ص 298 شود.
عاصم. [ ص ِ ] ( اِخ ) ابن عمیرالسعدی. وی از شجاعان عرب است که شاهد وقایع ماوراءالنهر با نصربن سیار بود و به سال 131 هَ. ق. در نهاوند کشته شد. ( از الاعلام زرکلی ).