معنی کلمه عاشق در لغت نامه دهخدا
تو هم معشوق و هم عاشق تو هم مطلوب و هم طالب
تو هم منظور و هم ناظر تو هم شاهی و هم دربان.ناصرخسرو.عاشقان جان فشان کنند همه
شاهدان کار جان کنند همه.خاقانی.بقا دوستان را فنا عاشقان را
من آن عاشقم کز بقا میگریزم.خاقانی.عاشقان کشتگان معشوقند
برنیاید ز کشتگان آواز.سعدی.
عاشق. [ ش ِ ] ( اِخ ) دهی است از دهستان ترگور بخش سلوانا شهرستان ارومیه واقع در هشت هزارو پانصدگزی شمال باختر سلوانا و چهارهزارو پانصدگزی باختر راه ارابه رو موانا به ارومیه محلی کوهستانی و سردسیر است و 120 تن سکنه دارد. آب آن از چشمه و محصول آن غله و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. ( از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4 ).