عاشر

معنی کلمه عاشر در لغت نامه دهخدا

عاشر. [ ش ِ ] ( ع ص ) ده یک گیرنده. ( منتهی الارب )( آنندراج ). || آنکه بر راه گمارند که از اموال بازرگانان صدقه گیرد. ( تعریفات ). در شرع عاشر کسی را گویند که امام او را برای گرفتن عشر از تجار مأمور طرق و شوارع کرده تا وجه مأخوذه از آنها را هزینه امنیت راهها و جاده ها کنند. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). || دهم. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).

معنی کلمه عاشر در فرهنگ معین

(ش ) ۱ - (اِفا. ) ده یک گیرنده . ۲ - (ص . ) دهم ، دهمین .

معنی کلمه عاشر در فرهنگ عمید

دهم، دهمین.

معنی کلمه عاشر در فرهنگ فارسی

ده یک گیرنده، دهم، دهمین
۱ - ( اسم ) ده یک گیرنده . ۲ - دهم دهمین .

معنی کلمه عاشر در ویکی واژه

ده یک گیرنده.
دهم، دهمین.

جملاتی از کاربرد کلمه عاشر

با آن همه احتراز شرع از ارجاس کی کیش معاشرت میسر بودی
گروهی در این است که معاشرت و تعامل خانواده‌هایی که فرزند مبتلا به اختلال را دارند باعث می‌شود ننگ
دعای شمع که جمعه شب خوانده می‌شود کمی با همان دعا که در سول هفته خوانده می‌شود فرق دارد بیشتر در قسمت پایانی هاشکیونو و حذف باروخ ادونای لعولام در فرقه‌هایی که اگر آن را نخوانند این را می‌خوانند. بین یهودیان ایتالیا نسخه‌های مختلفی از دعای معاریو عاراویم -آغاز عاشر کیلا در جمعه شب- و اهاوات عولام وجود دارد.
و گروهی دیگر را مروت انسانیت و ظرف مجالست و حسن سیرت به افعال ایشان راه نماید تا زندگانی ظاهر ایشان ببینند آراسته به ظرف و مروت، با مهتران به حرمت و با کهتران فتوت، با اقران خود حسن معاشرت، آسوده از طلب زیادت و آرمیده با قناعت، قصد صحبت ایشان کنند و طریق جهد و تعب طلب دنیا بر خود آسان کنند و خود را به فراغت از جملهٔ مَلَکان کنند.
با روح دو بسدش معاشر با عقل دو نرگسش معاتب
بیگانگی به کسی اشاره دارد که از جمع کسانی که انتظار می‌رود با آنان معاشرت داشته باشد، رانده شده یا خود را کنار کشیده‌است. هاجدا از نظریه‌پردازان و پژوهشگران بیگانگی اجتماعی می‌گوید: «بیگانگی همان احساس ناراحتی افراد است که بازتاب آن رانده‌شدن او یا کنارکشیدنش از مشارکت اجتماعی و فرهنگی است».
وَ آتَیْنا عِیسَی ابْنَ مَرْیَمَ الْبَیِّناتِ و از پس ایشان عیسی فرستادیم، و او را دادیم نشانهای روشن و معجزهای آشکارا، چون مرغ از گل برآوردن، و باد در آن دمیدن، تا مرغی می‌گشت بفرمان خدایی عزّ و جل و هو الخفاش، و نابینای مادر زاد روشن گردانیدن و علت پیسی بمسح دست ببردن، و زنده گردانیدن مرده. گفته‌اند چهار کس را از فرزندان آدم زنده کرد پس از مردگی ایشان: سام بن نوح و عازر و ابن العجوز و ابنة العاشر. و عن ابن شهاب قال قیل لعیسی بن مریم احی لنا سام بن نوح، قال ارونی قبره، فاروه فقام ع، فقال یا سام بن نوح احی باذن اللَّه عز و جل، فلم یخرج ثم قالها الثانیة، فاذا شق راسه و لحیته ابیض، فقال ما هذا؟
گلچین معانی با امیری فیروزکوهی و رهی معیری معاشرت و مصاحبت داشت.
ترا خواند خرد گردون عاشر ترا گوید فلک خورشید ثانی