عاریتی

معنی کلمه عاریتی در لغت نامه دهخدا

عاریتی. [ ی َ ] ( ص نسبی ) منسوب است به عاریت و آنچه به عاریت باشد و آنچه به عاریت ستانند و آنچه را بقاء نباشد چون زندگی و غیره :
به عمر عاریتی هیچ اعتماد مکن
که پنج روز دگر میرود به استعجال.سعدی.وعاقل به جاه عاریتی مغرور نگردد. ( مجالس سعدی ). رجوع به عاریت و عاریة شود.

معنی کلمه عاریتی در فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص نسب . ) ناپایدار.

معنی کلمه عاریتی در فرهنگ عمید

۱. = عاریت
۲. [مجاز] آنچه ناپایدار باشد و دوام و بقا نداشته باشد: به عمر عاریتی اعتماد هیچ مکن / که پنج روز دگر می رود به استعجال (سعدی۲: ۶۵۷ ).

معنی کلمه عاریتی در فرهنگ فارسی

منسوب به عاریت، آنچه که بعاریت بستانندیابدهند، آنچه که ناپایدارباشدودوام وبقانداشته باشد
( صفت ) ۱ - منسوب به عاریت . ۲ - آن چه به عاریت ستانند . ۳ - آن چه را که بقا نباشد چون زندگی .

معنی کلمه عاریتی در ویکی واژه

ناپایدار.

جملاتی از کاربرد کلمه عاریتی

هر که را با جمال و بدنیتی است وان که حسنش جمالِ عاریتی است
گرچه همرنگ مهست و دولتیست اندر ابر آن نور مه عاریتیست
شاد گشتم، ولی افسوس غمش خوردم، از آنک شادیم عاریتی و غم من جانی بود
ای دل لباس عاریتی از جهان مخواه بر دوش، بار منت هفت آسمان مخواه
هان جهد کن و کسوت جان گیر زجانان کاین جامه جسمت بجز از عاریتی نیست
چو این سراچه ی خاکی مقام عاریتیست بعاریت نتوان گشت از این صفت مغرور
مه را فروغ عاریتی ناپدید گشت وقت طلوع کوکبه آفتاب شد
کس بود آنکه در آنوقت بنزد تو رسد بمثل عاریتی داشت بسر بر دستار
من نی کجم نه راست مرا هر صفت که هست عاریتیست وان به حقیقت همه تو راست
نزد برنا و پیر عاریتی است مرگ در حق هر دو یکسانست