عارفه

معنی کلمه عارفه در لغت نامه دهخدا

( عارفة ) عارفة. [ رِ ف َ ] ( ع ص ) مؤنث عارف : امراءة عارفة؛ زن شکیبا. ( ناظم الاطباء ). و رجوع به عارف شود. || ( اِمص ) مهربانی. ( غیاث ) ( آنندراج ). نیکویی. ج ، عوارف. || ( ص ) شناخته شده. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه عارفه در فرهنگ معین

(رِ فِ یا فَ ) [ ع . عارفة ] (اِفا. ) ۱ - مؤنث عارف ، زن صوفی . ۲ - (اِمص . ) مهربانی ، نیکویی ، ج . عوارف .

معنی کلمه عارفه در فرهنگ عمید

۱. عارف (زن ).
۲. (اسم مصدر ) نیکویی.

معنی کلمه عارفه در فرهنگ فارسی

موثث عارف، زن شکیباوصبور، ونیزبه معنی معروف، شناخته شده، نیکویی، عمل نیکو، عطیه
مونث عارف ۱ - زنی که عارف باشد صوفیه ۲ - زن شکیبا و صبور . ۳ - ( اسم ) مهربانی نیکویی جمع عوارف .

معنی کلمه عارفه در فرهنگ اسم ها

اسم: عارفه (دختر) (عربی) (مذهبی و قرآنی) (تلفظ: ārefe) (فارسی: عارفه) (انگلیسی: arefe)
معنی: دانا، شناسنده خدا از طریق عرفان، زن عارف، ز عارف، و، ( در قدیم ) مهربانی و نیکی ( عارفت )، عارف، مؤنث عارف، آن که از راه تهذیب نفس و تفکر، به معرفت خداوند دست می یابد، آگاه

معنی کلمه عارفه در ویکی واژه

مؤنث عارف، زن صوفی.
مهربانی، نیکویی ؛
عوارف.

جملاتی از کاربرد کلمه عارفه

در ۸ اکتبر ۲۰۱۵ یورگن کلوپ به عنوان سرمربی این باشگاه انتخاب شد. وی در روز معارفه‌اش گفت: «اگر در چهار سال آینده نتوانم برای لیورپول جامی کسب کنم، در فوتبال سوئیس مربیگری خواهم کرد.»
گویند که مردی بر زنی عارفه رسید، و جمال آن زن در دل آن مرد اثر کرد، گفت کلّی بکلک مشغول ای زن من خویشتن را از دست بدادم در هوای تو زن گفت چرا نه در خواهرم نگری که از من با جمال‌تر است و نیکوتر؟ گفت کجاست آن خواهر تو تا به بینم؟ زن گفت برو ای بطال که عاشقی نه کار توست اگر دعوی دوست مات درست بودی ترا پروای دیگری نبودی.
جعفری دولت‌آبادی در معارفه دادستان جدید (علی القاصی مهر) دو سال بعد از اعتراضات درویشان گنابادی با اشاره به کارنامهٔ درخشان دادستانی در دورهٔ او گفت: «برخی باید دوره ما را ببیند برای مثال، در قضیه درویشان در عرض یک روز بازداشت شدگان تعیین تکلیف و ۳۰ قاضی عرض یک روز عهده‌دار موضوع شدند؛ بنابراین اگر کاری شده، با همکاری همه افراد بوده‌است».
با یک نگاه گذرا در تذکرهها و دائرة المعارفها می‌توان به بیش از پنجاه اثر تنها با عنوان الغیبة اشاره نمود که قدیمی‌ترین آن‌ها از ابو محمد فضل بن شاذان (م۲۶۰ قمری) می‌باشد و صدها کتاب با عناوین دیگر توسط علما شیعه پیرامون این موضوع نگارش شده‌است و عده‌ای از بزرگان شیعه نیز به یک کتاب یا رساله اکتفا ننموده چند اثر از خود در ارتباط با این موضوع به یادگار گذاشته‌اند.
پس به شهر بازآمد. گفت: روزی می‌رفتم، به کنارة رودی رسیدم. کوشکی را دیدم بر کناره آب. رفتم و طهارت کردم . چون فارغ شدم ناگاه چشم من بر بام کوشک افتاد. کنیزکی دیدم - برکنگره کوشک ایستاده - به غایت صاحب جمال. خواستم تا وی را بیازمایم. گفتم: «ای کنیزک! کرائی؟» گفت: ای ذوالنون!چون از دور پدید آمدی، پنداشتم دیوانه ای. چون نزدیک تر آمدی، پنداشتم عالمی. چون نزدیکتر آمدی، پنداشتم عارفی. پس نگاه کردم نه دیوانه ای و نه عالمی و نه عارفی. گفتم: چگونه می‌گویی؟ گفت: اگر دیوانه بودی طهارت نکردتی، و اگر عالم بودی به نامحرم ننگرستی، و اگر عارف بودی چشمت بدون حق نیفتادی. این بگفت و ناپدید شد. معلومم شد که او آدمی نبود. تنبیه مرا! آتشی در جان من افتاد. خویشتن به سوی دریا انداختم. جماعتی را دیدم که شتی می‌نشستند. من نیز در کشتی نشستم. چون روزی چند برآمد، مگر بازرگانی را گوهری در کشتی گم شد. یک به یک را از اهل کشتی می‌گرفتند، و می‌جستند. اتفاق کردند که: با تست. پس مرا رنجانیدن گرفتند و استخفاف بسیار کردند، و من خاموش می‌بودم. چون کار از حد بگذشت گفتم: آفریدگارا! تو می دانی. هزاران ماهی از دریا سر برآوردند، هر یکی گوهری در دهان. ذوالنون یکی را بگرفت و بدان بازرگان داد. اهل کشتی چون آن بدیدند در دست و پای او افتاد ند، و از او عذر خواستند، و چنان در چشم مردمان اعتبار شد، و از این سبب نام او ذوالنون آمد، و عبادت و ریاضت او را نهایتی نبود، تا به حدی که خواهری داشت در خدمت او چنان عارفه شده بود که روزی این آیت می‌خواند: و ظللنا علیکم الغمام و انزلنا علیکم المن و السلوی.
آکینفنوا از آن جایی شهرت یافت که رتبه نیرومندترین بازیکن در مجموعه‌های مختلف بازی فیفا را از آن خود کرد؛ در سال ۲۰۱۴، او به همراه ستاره‌ها و بازیکنان لیگ برتر انگلستان مانند ریو فردیناند، در مراسم معارفه فیفا ۱۵ شرکت کرد.
در اولین معارفهٔ آسوکا که در تکن پنج انجام شد از او به عنوان یک دختر شلوغ که دوست دارد مشکلات همهٔ مردم را حل کند یاد می‌شود. آسوکا زود عصبانی شده و از کوره در می‌رود. همچنین آسوکا با لهجهٔ بسیار سنگین کانسای ژاپنی صحبت می‌کند. (کانسای منطقه غرب ژاپن شامل شهرهای کیوتو، اوساکا و کوبه).
و یقال: «الصّمد» الّذی تقدّس عن احاطة علم المخلوقین به او ادراک بصرهم او اشراف معارفهم. «صمد» اوست که عقلها متحیّر آمد در جلال او، خردها سراسیمه گشت در جمال او، فهمها عاجز شد از ادراک سرّ او، اندیشه‌ها زیر و زبر گشت از امر او. جگرها خون شد در قهر او، دلها بگداخت در شناخت او.
بو العباس دینوری مجلس میداشت و در عشق سخن میگفت، پیر زنی عارفه حاضر بود، آن سخن بروی تافت وقتش خوش گشت، برخاست و در وجد آمد. بو العباس گفت موتی جان در باز ای پیر زن، گفت.