ظروف

معنی کلمه ظروف در لغت نامه دهخدا

ظروف. [ ظُ ] ( ع اِ ) ج ِ ظَرف : و چندان نثارها و هدیه ها و ظروف و ستور آورده بودند که از حد و اندازه بگذشت. ( تاریخ بیهقی ).|| ( ص ، اِ ) ج ِ ظریف. رجوع به ظریف شود.

معنی کلمه ظروف در فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع . ] (اِ. ) جِ ظرف ، آوندها.
(ظُ ) [ ع . ] (ص . اِ. ) جِ ظریف .

معنی کلمه ظروف در فرهنگ عمید

= ظریف
= ظرف
* ظروف مرتبطه: (فیزیک ) ظروفی که توسط مجرایی به همدیگر متصل باشند به طوری که هرگاه در یکی از آن ها مایعی بریزند به ظرف های دیگر هم داخل شود و در همۀ آن ها به یک سطح افقی قرار گیرد.

معنی کلمه ظروف در فرهنگ فارسی

جمع ظرف
۱ - زیرک . ۲ - خوش طبع نکته سنج . ۳ - بذله گوی . ۴ - زیبا خوشگل جمع ظرفائ .
جمع ظرف : و چندان نثار ها و هدیه ها و ظروف و ستور آورده بودند که زحد و اندازه بگذشت . یا جمع : ظریف .

معنی کلمه ظروف در ویکی واژه

(جمع): ظرف و ظریف؛ آوندها.

جملاتی از کاربرد کلمه ظروف

معانیی ز ظروف حروف افزون تر که گر از آن بچشد عقل هست برخیزد
خرابات یقین فرقی ندارد ظرف و مظروفش می و مینا همان یک دانهٔ انگور می‌باشد
اسیدهای چرب اشباع نشده در مقابل نور، حرارت و اکسیژن بسیار حساس هستند و در نتیجه باید در ظروف در بسته و در یخچال و همچنین دور از نور نگهداری شوند.
پرسیدم که: از این چه می‌کنید؟ گفتند: این چوب را یک سر در آتش می‌کنیم و از دیگر سر آن قطران بیرون می‌آید، همه را در چاه جمع می‌کنیم و از آنجا در ظروف می‌کنیم و به اطراف می‌بریم.
همچنین موسسات صنعتی تولید مصنوعات چوبی در این کشور فعالیت دارند. تولید ظروف شیشه‌ای و بلوری، مصنوعات سرامیک از دیگر رشته‌های فعالیت صنعتی گرجستان است.
نوع متفاوتی از سفال‌های تمدن نازکا در پرو پیشاکلمبیایی وجود دارد که در آن دو لوله که به صورت عمودی از بدنه ظروف بیرون آمده‌اند توسط پلی به هم متصل می‌شوند که ظاهراً به عنوان دسته حمل نیز عمل می‌کرد.
دورهٔ اول: دورهٔ پیش از تاریخ که انسان‌های آن زمان از طریق شکار و محصولات گیاهان طبیعی امرار معاش می‌نمودند. الی دوره دوم این‌ها توانستند ظروف مسی فلزی بسازند.
حال او در زبان کجا گنجد ؟ در ظروف بیان کجا گنجد ؟
چو شرط آمد که هر ظرفی بود از جنس مظروفش ضرورت آستینم تنگ و کوته بود چون دستم
ظرف و مظروف خیال آینهٔ یکدگرند هرکجا از تو تهی نیست همان جای دل است
گذر از خنب و آن سبو دریاب چون پراند آن ظروف از یک آب
سر زدی وحی‌اش از لباس حروف آب بحرش درآمدی به ظروف
وانکه اندر ظروف تن نگرد دل کورش شراب جان نخورد
آن وطنگاه و موضع مألوف وان سخنهای بی ظروف حروف