معنی کلمه طین در لغت نامه دهخدا
گر تو خواهی ظاهر و باطنْت گردد همچو تیر
در سحرگه دیده ات برروی طین باید نهاد.سنائی.ابا جدّ تو بوده بر انبیا شه
پدیدار تا آمده آدم از طین.سوزنی.چون مخمر کرد طین خلقت او کردگار
بخل را زآن گل برون آورد چون موی ازخمیر.سوزنی.بنگر که چیست بسته درین زندان
زنده وْ روان به چیست چنین این طین.ناصرخسرو.آن چنان که جان بپرّد سوی طین
نامه پرّد از یسار و از یمین.مولوی.دید طین آدم و دینش ندید
این جهان دید آن جهان بینش ندید.مولوی.کلوخ. خاک نمناک. ( غیاث اللغات ): قِدرٌ من طین ؛ دیگ سفالین. || مجموع گِلها مبرد و مجفف بود. ( اختیارات بدیعی ). طین به لغت عربست و بپارسی گل گویند و به هندی ماتی گویند. ارجانی گوید: جمله گلها سرد و خشک است ، بهترین خاکها خاک خالص از ریگ و شوره گوگرد است و طین الحر نامند از جهت پاکی او و بفارسی خاک رست گویند و اقسام خاکها بعد از احراق و شستن سردتر و لطیفتر و در افعال ثابت تر میباشند. جمیع خاکهای خالص سرد و خشکند سوای طین بلد المصطکی ، و لطیف ترین خاکها آنست که در آبهای شیرین جاری ته نشین شده باشد و طین مصری که از آب نیل حاصل میشود بهتر از اقسام آن و مجموع او رادع اورام حاره و مقوی اعضاء سست و رافع حرارات مقعد و اعیاء که از سواری بسیار و حرکات حادث شده باشد. و چون خاک خالص رادر آبهای مغشوش و شور ریخته بگذارند تا ته نشین شود اصلاح آن میکند و چون با آب تلخ و شور مخلوط کرده عرق بکشند شیرین میشود و مجربست. و خاکهای غیرخالص در افعال شبیه به جزو مخلوط اوست و خاک که همیشه آفتاب بر او تابیده باشد، طلای او با سرکه جهت گزیدن هوام بی عدیل است و آنچه آتش بسیار دیده باشد بغایت مجفف و منقی بشره و جالی بهق و رافع خشونت بدن و حکه با سرکه جهت گزیدن زنبور و خاک شور یا نمک و سرکه جهت کچلی سر اطفال مجرب و جمیع خاکها مسدد و رافع آن انیسون است و بوی کاهگل کهنه که آب و گلاب بر وی بپاشند، مقوی دل و روح نفسانی و رافع غشی و التهاب و ضماد او با سرکه جهت گزیدن هوام و رادع اورام حاره و عرق او که با گلاب و عرق گاوزبان و امثال آن بکشند، جهت خفقان وتقویت دل و ضعف معده حاره بسیار مفید است. ( تحفه حکیم مؤمن ).