طیفی

معنی کلمه طیفی در لغت نامه دهخدا

طیفی. [ فا ] ( معرب ، اِ ) دادی. انثیلی. صاحب اختیارات بدیعی و ابن البیطار این لفظرا با قاف و یاء ضبط کرده اند، و ظاهراً اگر هم کتابت آن با یاء درست باشد یاء آن در تلفظ به الف تبدیل میشود زیرا در فرانسه نیز این نام را طیفا تلفظ کنند. گفته اند حب بَلسان است و گفته اند نباتیست برگ آن شبیه ببرگ سعد و ساق آن املس و گل آن سفید پیچیده مانند موی و منبت آن نیزارهاو آبهای ایستاده است. ( فهرست مخزن الادویه ). طیقی.

معنی کلمه طیفی در فرهنگ فارسی

لوئی پهن برگ
دادی انثیلی

جملاتی از کاربرد کلمه طیفی

بلطیفی دگر چنو نبود بکریمی چو میر دیگر نیست
فرشته نهادی، پری پیکری لطیفی، ظریفی، هنر پروری
تا تو جان از بس لطیفی در نیابد کس تو را ما تو را از استعارت در سخن جان گفته‌ایم
در سال ۱۳۷۸، طیفی تحت عنوان انجمن اسلامی دانشجویان مستقل از دفتر تحکیم وحدت جدا شدند. در اوایل دهه ۱۳۸۰ دو طیف علامه که شامل اصلاح‌طلب‌ها می‌شوند و شیراز که شامل اصولگراها شامل می‌شوند و هر دو زیرمجموعه دفتر تحکیم وحدت بودند، از هم انشعاب پیدا کردند.
دل و جان همه عالم، ز تو واله، ز تو حیران به همه شیوه لطیفی، به همه حُسن تمامی
ازین سپس به بهشتت همی کنم تعبیر که هم بطبع لطیفی و هم به قلب وسیع
از لطیفی همی نیابد باز چشم سر سیرت نهان ترا
بس لطیفی و هم بدین معنی که کنی آرزوی دیدارم
همچون جگر لطیفی و همچون روان عزیز و ز دیده بی توام شده خون از جگر روان
گر برانی به گناهان قبیح از در خویشم هم به درگاه تو آیم که لطیفی و خبیری
از لطیفی که تویی ای بت و از شیرینی ملک مشرق بیمست که رای تو کند