معنی کلمه طیر در لغت نامه دهخدا
نماند جانور از وحش و طیر و ماهی و مور
که بر فلک نشداز بیمرادی افغانش.( گلستان ).|| چتر. شطر: و السلطان هنالک یعرف بالشطر [ چتر ] الذی یرفع فوق رأسه. ( رحلة ابن بطوطة ). || ( اِخ ) دَبَران . ( ستاره ) الطیر . و رجوع به شعوری ج 2 ص 163 شود.
طیر. ( اِخ ) موضعی است. ( منتهی الارب ). جایگاهی است که عرب را در آن محل واقعه ای رخ داده و روز واقعه یکی از ایام تاریخی عرب بشمار است. ( معجم البلدان ).
طیر. [ طَ ] ( اِخ ) ( الَ... ) نام محلی که آن را رکن هم میگفته اند. رجوع به الجماهر بیرونی ص 271 شود.