طولانی

معنی کلمه طولانی در لغت نامه دهخدا

طولانی. ( از ع ، ص نسبی ) دیر. || دراز. بسیار دراز. طویل. بطول. کثیرالطول :
قلم به ختم سخن لب گزید یعنی بس
که دلنشین نبود گفتگوی طولانی.درویش واله هروی.

معنی کلمه طولانی در فرهنگ معین

[ ع - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - دراز، طویل . ۲ - دیر.

معنی کلمه طولانی در فرهنگ عمید

دراز: با چنین کوتهی عمر بیان نتوان کرد / قصهٴ طول امل را که سخن طولانی ا ست (سلیم: لغت نامه: طول امل ).

معنی کلمه طولانی در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - دراز طویل . ۲ - دیر .

معنی کلمه طولانی در ویکی واژه

منسوب به طول؛ دارای طول و امتداد، دارای مسافت بسیار، دراز، طویل.
دارای زمان بسیار، دیر.

جملاتی از کاربرد کلمه طولانی

گفتم از آن طره طرار برگوقصه ای گفت طولانی است آن شرحی که درطومار داشت
- غیبتش طولانی شد و ناکام باز آمد.
هرگزش فراموش نمی کنم آن گاه که سرشار از جوانی پدیدار شد و گفت برگو بدانم اشتیاق با تو چه کرد؟ و گفتمش: قصه ی ما طولانی است و ترا تنگدلی آرد.
کفتگوشان چو گشت طولانی خاست بر پای مرد وجدانی
راهی است سوی کوی تو چون موی توای محتشم باریک و تاریک و سیه طولانی و پرپیچ و خم
وقت عرض دعا رسید سلیم گفتگو را مساز طولانی
همیشه تا که در عرض سخن گرچه بود قانع ممل افتد ادا مقصود را افتد چو طولانی
قصهٔ طولانی زلف تو دارم بر زبان تا قیامت کی تواند شد تمام این سرگذشت
برکران آبهای آسمان سیمای او بسته کشتیهای طولانی ز راه کهکشان
گهی از چشم مخمورش سخن رانم، زهی مستی! گهی در زلف او پیچم، زهی سودای طولانی