طوافی
جملاتی از کاربرد کلمه طوافی
ذو النون مصری را بخواب دیدند پسندیده حال و ستوده روزگار، گفتند: یا ذو النون حالت چون بود و روزگارت بچه رسید؟ جانت کجاست و دوست را با خود چگونه یافتی؟ جواب داد که از دوست سه آرزو خواسته بودم دو از آن بداد و امیدم در آن وفا کرد، سوم را منتظرم، یکی آنست که گفتم ملکا پیش از آنکه ملک الموت از کار من با خبر شود تو بلطف خود جان من بر گیر و مرا باو مگذار، امیدم وفا کرد و مرا با او نگذاشت، دیگر گفتم ملکا مرا بیمنّت رضوان در روضه رضا بنشان و مرا بکس حوالت نکن هم چنان کرد و بفضل خود آن نعمت بر من تمام کرد، و آرزوی سوم که آن را منتظرم، گفتم ملکا دستوری ده تا در میدان جلال تو در صف صدّیقان و موحدان نام نو میگویم و در دار الجلال کلّ وصال تو میپویم و در مجمع عارفان تو نعرهای همی زنم و گرد کعبه وصل تو طوافی همی کنم امیدوارم که این نیز اجابت کند.
در کعبهٔ عشاق طوافی چو کنی دریاب که کعبه میکند با تو طواف
فرق می مالید بر مرقدهمی پس طوافی کرد همچون آدمی
بگفتم ای دل خندان چرا دل کردهای سندان ببین این اشک بیپایان طوافی کن بر این طوفان
مرغک آمد سوی او از ناشناخت پس طوافی کرد و پیش مرد تاخت
میکرد چو حاجیان طوافی انگیخته صلحی از مصافی
سالها مجنون طوافی کرد در کهسار دوست تا شبی معشوقه را در خانه بی مادر گرفت
و آهسته می رود تا به میل سبز رسد که بر گوشه مسجد است پیش از آن به مقدار شش گز به شتاب رفتن گیرد تا آنگاه که بدان دو میل دیگر رسد، آنگاه به آهستگی آید تا به مروه رسد بدانجا بر شود و روی به صفا کند و همان دعا گوید و این یک بار بود چون به صفا آید دوباره باشد، همچنین هفت بار بکند هم بدین صفت چون از این فارغ شود طواف قدوم و سعی به جای آرد و این سنت است و در حج، اما طواف که رکن است پس از وقوف بود و طهارت در سعی سنت است و در طواف واجب و سعی بدین کفایت افتد که شرط سعی نیست که پس از وقوف بود، ولیکن باید که پس از طوافی باشد، اگر چه آن طواف سنت باشد.
تیمار یار به ازین باید خورد و تدبیر این کار به ازین باید کرد، آن شب از دامن رواح تا بگریبان صباح در ارق آن فکرت و عرق آن حیرت بودم، چون نسیم بحر صافی بر مرکب طوافی نشست برخاستم و طلب این حدیث را بیاراستم تا کجا دانائی یابم که از وی دوائی طلبم یا شیدایی بینم که از وی شفائی جویم؟
طوافی زد در آن فیروزه گلشن میان گلشن آبی دید روشن