طوطیا از این قفس رو باز کن سوی هندستان جان پرواز کن
طوفانم اگر ز دیده خیزد چه عجب در دیده همه خیال طوفان دارم
ای بوده همتم همه طول بقای تو همت اثر نکرد و بدیدم فنای تو
با نوح نشین که بحر طوفان نه پایان دارد و نه پایاب
ای چه خورشید فلک بر افق بخت بلند کی ترا غم بود از اشک چو طوفان کسی
ز نقش پا چو قلم گر شود بساط افکن بساط خویش کند جمع، راه چون طومار