طنابی. [ طَ ] ( اِ ) طنَبی. ایوان که توی ایوان کلان باشد. ملاطغرا راست : از موج رطوبت گل نوخیز چمن را گر خانه بود تنگ شود قصر طنابی.( از آنندراج ).و رجوع به طنبی شود.
معنی کلمه طنابی در فرهنگ فارسی
( اسم ) ۱ - ایوانی که توی ایوان بزرگتر باشد . ۲ - تالار . ۳ - اطاقی وسیع و مجلل نظیر شاه نشین . ایوان که توی ایوان کلان باشد
جملاتی از کاربرد کلمه طنابی
ز انقلاپ بنای نفس مگوی و مپرس گسسته بود طنابیکه داشت معمارم
زمانه گسسته طنابی به میخ خرگاهم زمین شکسته کلوخی به خاک ایوانم
برآشفت بر وی طناب و چنین گفت به خیره نبستند بر تو طنابی
آنگه حقیت توحید که سر «فاعلم انه لاالهالاالله» است روی نماید چه توحید را مقامات است: توحید ایمانی دیگرست و توحید ایقانی دیگر و توحید احسانی دیگرست و توحید عیانی دیگر و توحید عینی دیگر و تا داد این همه بندهد بوحدانیت نرسد و تا داد و حدانیت ندهد بحقیقت وحدت نرسد که ساحل بحر احدیت است و شرح این مقامات اطنابی دارد.
فرش قرمز اسکار با طنابی مخملی به دو بخش تقسیم شدهاست که نامزدها سمت چپ فرش قرمز حرکت میکنند تا بتوانند با خبرنگارها صحبت کنند؛ بقیهٔ مهمانها هم از سمت راست فرش میروند. بخش اصلی فرش قرمز در بولوار هالیوود پهن میشود و از چندین روز پیش از برگزاری مراسم، عبورومرور در این بولوار ممنوع میشود.
افتاده به گردن گذاران است شب و روز آخر به کجا تا کشد این طرفه طنابی است
یکرزکشیده همچو طنابی و دست طبع دیبای رنگ رنگ فروهشته برطناب
آن لعل آبدارت، وان زلف تابدارت آن درج پر ز گوهر، وین خم به خم طنابی
بدیع الزمان جزری چهار نوع دستگاه طراحی کرد که خون را به ظرف زیرین آن هدایت میکرد یک وزنه و یک شناور با طنابی که حول یک پولی پیچیده شده بود در تعادل بودند. افزایش میزان خون گرفته شده باعث حرکت شناور و در نهایت حرکت عقربه ای متصل به پولی بر روی درجهبندی بالای دستگاه میشد و پرستار میتوانست میزان خون گرفته شده را در آن واحد مشاهده کند.
گفت: «تیرهروزی، تو آن طنابی که میان خدا و خلق وی کشیده شدهای. مرا از تو دو گمان هست که آن یک که بیشتر در خور تو است به دلم نزدیکتر است: بخشش.»
چو صید اندر طنابیم
ای بر سمن از سنبل تر بسته نقابی در گردن جان هر خم زلف تو طنابی
هر پرتوی ز رویت، در چشم عقل نوری هر حلقه یی ز زلفت، در حلق جان طنابی