طلل

معنی کلمه طلل در لغت نامه دهخدا

طلل. [ طِ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ طَل . ( منتهی الارب ).
طلل. [ طُ ل َ ] ( ع اِ ) ج ِ طُل . ( منتهی الارب ).
طلل. [ طُ ل ُ ] ( ع اِ ) ج ِ طَلیل. ( منتهی الارب ).
طلل. [ طَ ل َ ] ( ع اِ ) اثر سرای. جای خراب. ( منتهی الارب ). نشان سرای ویران شده. نشان سرای که پیدا بود. ( دهار ). نشان سرای که از پس ویرانی مانده بود. ( مهذب الاسماء ).نشانی خانه و سرای ویران شده که بجا مانده باشد. ( منتخب اللغات ). اثر خانه ویران. آوار خانه ویران. نشان سرا و عمارت خراب. ( برهان ). ج ، اطلال :
رسم دار وقفت فی طلله
کدت اقضی الحیوة من جلله ( اجله ).؟ ( از منتهی الارب ).|| کالبد هر چیزی. ( منتهی الارب ). شخص هر چیزی. ( منتخب اللغات ): حیا اﷲ طللک ؛ ای شخصک. کالبد تن. ( مهذب الاسماء ). ج ، اطلال ، طلول. || دکان مانندی از سرای که بر آن نشینند. || تر و تازه از هر چیزی. || روی آب ، گویند: مشی علی طلل الماء؛ ای علی ظهره. || طلل السفینة؛ بادبان کشتی. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه طلل در فرهنگ معین

(طَ لَ ) [ ع . ] ۱ - (اِ. ) خرابه ، نشان به جا مانده از یک خانه یا عمارت ویران . ۲ - کالبد هر چیزی . ج . اطلال .

معنی کلمه طلل در فرهنگ عمید

= طل
۱. آثار به جامانده از خانه ای که خراب شده است، ویرانه.
۲. کالبد و هیکل چیزی.

معنی کلمه طلل در فرهنگ فارسی

جای مرتفع، آثارخانه وعمارت، کالبدوهیکل چیزی، نشان خانه وسرای ویران شده
جمع طلیل

معنی کلمه طلل در دانشنامه اسلامی

[ویکی الکتاب] تکرار در قرآن: ۱(بار)
به فتح (ط) باران خفیف. به قولی خفیف‏ترین باران. به قولی شبنم و به قولی بالاتر از شبنم و پائین‏تر از باران (اقرب الموارد) راغب آن را اضعف المطر و طبرسی مطر صغار گفته است. مقابل آن وابل است به معنی باران شدید . مانند باغی که در مکان بلندی است، به‏آن باران تند رسیده و میوه خود را چند مقابل داده و اگر باران تند نرسیده پس باران خفیف رسیده باز میوه داده است. آیه در بیان نتیجه انفاق در راه خداست که حتماً نتیجه خواهد داد کم باشد یا زیاد. این کلمه در کلام اللّه مجید فقط یکبار آمده است.

معنی کلمه طلل در ویکی واژه

خرابه، نشان به جا مانده از یک خانه یا عمارت ویران.
کالبد هر چیزی.
اطلال.

جملاتی از کاربرد کلمه طلل

امرؤ القیس و لبید و اخطل و اعشی قیس برطللها نوحه کردندی و بر رسم بلی
این بس که به خانه ات نشینم ربع و طللش ز دور بینیم
همیشه تا که عرب را بپاید اندر شعر صفات یار و دیار و حدیث رسم و طلل
کز عمل زاییده‌اند و از علل هر یکی را صورت و نطق و طلل
نه هر طللی نشانه تیر بود، نه هر بازی سزای نخجیر بود.
فردوس شد امروز جهانی که ازین پیش در چشم همه کس چو رسوم و طلل آمد
سخت بی آب و خرابست سواد طللم مشکلم حلّ کن آخر که محلّ نظرم
نی بر دمنش ترانه گوید نی با طللش فسانه گوید
«‌للکط‌» « کطلل‌» آن شش دیگر کرده بونصر در نصاب املا*
و سلیمان جن را فرمود تا از بهر بلقیس در زمین یمن قصرهای عالی ساختند و استوار قلعه‌های سلحین و مینون و غمدان، امروز آن بناها و قصرها همه خرابند جز رسم و طلل آن بر جای نیست اینست که ربّ العالمین میگوید در سوره هود: وَ حَصِیدٌ.