معنی کلمه طلب در لغت نامه دهخدا
طلب. [ طُ ل ُ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ طَلوب. ( منتهی الارب ).
طلب. [ طُ ] ( ع اِ ) گروه طلب کنندگان. طُلب بالضم ؛ معرب تُلب بمعنی گروه مردم. ( غیاث ) ( آنندراج ). جماعتی و گروهی از مردمان را گویند که یک جا جمع شده و گرد آمده باشند. ( برهان قاطع ) : و چون خواهد که بجملگی حمله برد سواران را سوی راست و چپ دشمن درآرد و پیاده را هم بر آن تعبیه میبرد طُلب طُلب تا جایگاه از دشمن بستاند. ( راحةالصدور راوندی ).
نوباوه باغ اولین صُلب
لشکرکش عهد آخرین طُلب.نظامی ( لیلی و مجنون ).جان پاکان طُلب طُلب و جوق جوق
آیدت از هر نواحی مست شوق.مولوی.با دو صد اقبال او محظوظ ماست
با دو صد طُلب ملک محفوظ ماست.مولوی.
طلب. [ طُل ْ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ طالب. ( منتهی الارب ).
طلب. [ طَ ل َ ] ( ع ص ، اِ ) ج ِ طالب. و فی حدیث الهجرة: فاللّه لکما ان رد عنکما الطلب. جمع طالب است یا مصدر قائم مقام جمع یا به حذف مضاف ای اهل الطلب و کذا بعث الامیر الطلب. ( منتهی الارب ) : ایشان مقدمه داوداند از بیم آنکه طلبی دُم ایشان نرود آن خبر افکنده بودند. ( تاریخ بیهقی ).
طلب. [ طَ ل َ ] ( ع اِ ) در تداول عامه و تداول فارسی ، مالی که داین را بر عهده مدیون است. وام که داده باشند. مقابل بده و بدهی. وام. فام : گفت ترا میبرند بکشند من وجوه به تو دهم آن را که طلب دارم بده. ( قصص ص 176 ). || ( اِمص ) بازجست. اسم است مطالبه را. ( منتهی الارب ). بجُستن. بازجُستن. جویائی. جویانی. جستجو کردن. جستجو. ( منتخب اللغات ). جُستن. ( المصادر زوزنی ) : و به طلب پدر ما نیامده بود از هندوستان. ( تاریخ بیهقی ص 229 ). امیر مسعود... به طلب ایشان [ طاووسها ] بر بامها آمدی. ( تاریخ بیهقی ).
طلب علمت فرمود رسول حق
گر سفر باید کردن به مثل تاچین.ناصرخسرو.همیشه در طلب باغ و راغ و گلشن و قصر
مدام در طلب جوهر و زر و زیور.ناصرخسرو.زیر و زبر عالم بهر طلب است ارنه
تنگا که زمینستی ، لنگا که زمانستی.سنائی.طلب علم و ساختن توشه آخرت از مهمات است. ( کلیله و دمنه ). و فرامی نمود که برای طلب علم هجرت کرده ام. ( کلیله و دمنه ). و بدانکه چون بگریزد در طلب او نروی و جد ننمایی. ( کلیله و دمنه ). در طلب زیادتی قدم نمیگذارم. ( کلیله و دمنه ). زاهد... در طلب او [ دزد ] روی به شهر نهاد. ( کلیله و دمنه ). شتربه را... انتعاشی حاصل آمد و در طلب چراخوری می پویید. ( کلیله و دمنه ). ما از آن طبقه نیستیم که این درجات را موشح توانیم بود و در طلب آن قدم توانیم گذارد. ( کلیله و دمنه ). و حرص تو در طلب علم و کسب هنر مقرر. ( کلیله و دمنه ). چه هیچ خردمندتضییع عمر در طلب آن جایز نشمرد. ( کلیله و دمنه ). وبه حال خردمند آن لایقتر که همیشه طلب آخرت را بر دنیا مقدم دارد. ( کلیله و دمنه ).