طلایه دار

معنی کلمه طلایه دار در لغت نامه دهخدا

طلایه دار. [ طَ ی َ / ی ِ ] ( نف مرکب ) دیده بان :
هنوز میر خراسان به راه بود که بود
طلایه دار برآورده زان سپاه دمار.فرخی.طلایه دار لشکر گر نشد لاله چرا زینسان
نشیند هر گلی بر دشت و او بر کوهسار آید.فرخی.آری هرآنگهی که سپاهی شود به رزم
ز اول به چند روز بیاید طلایه دار.منوچهری.

معنی کلمه طلایه دار در فرهنگ معین

( ~ . ) [ ع - فا. ] (ص فا. ) ۱ - فرماندة مقدمة سپاه ، رییس جلوداران . ۲ - هر یک از افراد طلایه .

معنی کلمه طلایه دار در فرهنگ عمید

۱. پیشاهنگ، جلودار، سردسته.
۲. [قدیمی] فرماندهِ طلایه، رئیس جلوداران سپاه: هنوز میر خراسان به راه بود که بود / طلایه دار برآورده زآن سپاه دمار (فرخی: ۵۲ ).
۳. [قدیمی] دیده بان.

معنی کلمه طلایه دار در فرهنگ فارسی

۱ - امیر طلایه رئیس جلو داران فرمانده مقدمه سپاه . ۲ - هر یک از افراد طلایه .
دیده بان

معنی کلمه طلایه دار در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] طلایه دار به معنای پیش قراول و پیشروی لشکر است.
از آن در باب جهاد نام برده اند.
← در جهاد
۱. ↑ تذکرة الفقهاء، ج۹، ص۴۹.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۲۰۵، برگرفته از مقاله «طلایه دار».
...

معنی کلمه طلایه دار در ویکی واژه

فرماندة مقدمة سپاه، رییس جلوداران.
هر یک از افراد طلایه.

جملاتی از کاربرد کلمه طلایه دار

هنوز میر خراسان براه بودکه بود طلایه دار بر آورده زان سپاه دمار
هر صبح طلایه دار آدم در راه فلک دو اسبه پوید
پل ورلن در سال ۱۸۸۴ مقاله‌ای طولانی در باب مالارمه می‌نویسد و او را در شمار شاعران منحط قلم داد می‌کند و این شهرت مالارمه بسیاری برای مالارمه ایجاد می‌کند و او را در کنار طلایه داران مدرنیته و پیشگامان هنر و ادبیات قرار می‌دهد که نسل جوان شاعران نظیر آنری دو رینیه و پل والری سمبولیست‌ها آن‌ها را استاد خود می‌دانند. شعر استفان مالارمه در واقع در نیمه دوم قرن نوزدهم آغازگر رستاخیز شعر است که اثر آن هنوز بر شاعران معاصر مانند ایو بونفوا قابل دیدن است.
علاوه بر رسم منحنی عرضه و تقاضا به کار بردن ریاضیات پیشرفته در اقتصاد برای اولین بار توسط کورنو انجام شد. او بدون نام بردن از کشش تقاضا نقش آن را در تأثیرش بر درآمد بنگاه نشان داد؛ بنابراین می‌توان او را اولین اقتصاددانی دانست که نظریه رفتار بنگاه را مطرح کرد. همچنینی او از صاحبنظران اقتصاد ریاضی و طلایه داران مکتب مارژینالیسم (نهایی گرایی) است.
نیز آن گاه که طلایه دارن ضعف، نیرویم را کاسته
چو شد به لشکر نیسان طلایه دار نسیم بملک خسرو آذر نه زرنهاد و نه سیم
نه سیم برف بماند و نه زر برگ خزان چو شد بلشکر نیسان طلایه دار نسیم
ای شه انجم طلایه دار سپاهت غیر تو شاهی چنین سپاه ندارد
آیا پس از آن که طلایه داران پیری که خضاب نیز چاره سازشان نیست، بر عارضم نشسته اند، راحت زیست کنم؟ ای جغد، اکنون که غراب سیاه سرمن پریدن گرفته است، بر سر من برنشسته ای؟ ترا مسکن خرابه هاست. از آن، اکنون که خرابی عمر مرا دیده ای بزیارتم آمده ای.
طلایه دارو عنان تاب شو بملک بهار بکوب بام و در و دشت باسم یکران