طفلی

معنی کلمه طفلی در لغت نامه دهخدا

طفلی. [ طِ ] ( حامص ) کودکی.
طفلی. [ طِ ] ( اِ ) درخت مقل است. ( تحفه حکیم مؤمن ).درخت مقل است که دوم نامند. ( فهرست مخزن الادویه ).
طفلی. [ طَ لی ی / طَ ف َ لی ی ] ( ع ص نسبی ) منسوب به طَفْل یا طَفَل به معنی خاک رس مخصوص. رجوع به دزی ج 2 ص 49 شود.

معنی کلمه طفلی در فرهنگ عمید

١. [عامیانه] = طفلک
٢. (حاصل مصدر ) کودکی، خردسالی.

معنی کلمه طفلی در فرهنگ فارسی

۱ - کودکی بچگی طفولیت . ۲ - زمان کودکی .
درخت مقل است درخت مقل است که دوم نامند .

جملاتی از کاربرد کلمه طفلی

همچو آن طفلی ‌که بستانش‌ کند خمیازه سنج زخم دل از شوق پیکانت نمی‌بندد دهان
گرفتم بیش راه زندگانی ز طفلی پا نهادم در جوانی
باده طفلی است که با پیر و جوان می بازد می چو آمد به میان عاقل و دیوانه یکی است
در طفلیت ای سست وفاپنداری ما در همه شیر بی‌وفائی داده است
ای دریغان سر به باغ کامرانی کاسمان کرد در طفلی چو گل پیراهن عمرش قباه
بی مربی، خون ز نوک خامه ی من می رود همچو آن طفلی که گریان باشد از بی مادری
به زور سیم گردد نرم همچون مغز سختی ها به طفلی گر دهند این استخوان دندان شود پیدا
نزاده دایه امکان دگر طفلی بدین خوبی تعالی‌الله ار این طفل و هزار احسن بر این دایه
آن بیدلم که کشتی طوفان رسیده بود در طفلی از تپیدن دل گاهواره ام
جان من از عشق شمس الدین ز طفلی دور شد عشق او زین پس نماند با مویز و جوز و کوز