طغرائی

معنی کلمه طغرائی در لغت نامه دهخدا

طغرائی. [ طُ ] ( اِخ ) یاقوت آرد: حسین بن علی بن محمدبن عبدالصمد الاستاد، مؤیدالدین ، ابواسماعیل الاصبهانی ، المعروف بالطغرائی. کلمه طغرائی منسوب به کسی است که شغل و منصب او نوشتن طغرا و القاب ملوک و امرا بر فرامین و مناشیر باشد. و هی الطرة التی تکتب فی اعلی المناشیر فوق البسملة بالقلم الجلی تتضمن اسم الملک و القابه و هی کلمة اعجمیة محرفة من الطرة. طغرائی در دبیری و شاعری آیتی بشمار میرفت ، به صناعت کیمیا آگاه بود، و در این فن وی را تصانیف است. مردم در پیروی و عمل به تصانیف وی مال بیشمار از کف دادند. طغرائی در دربار سلطان ملکشاه بن الب ارسلان مرجع خدمات و در زمان سلطنت سلطان محمد پسر وی از آغاز تا انجام رئیس دیوان انشاء و متولی امر دیوان طغرا بود، در واقع دولت سلجوقی را به وجود وی شرافتی خاص حاصل آمد، و ایوبیان را پیوسته در آرزوی وی بسر رفتی ، و مناصب و درجات طی میکرد و چندی تولیت دیوان استیفا را نیز در قبضه داشت و برای منصب وزارت نامزد شده بود و در دولت سلجوقیه و امامیة در صناعت انشاء کسی را یارای مماثلت با وی نبود، جز امین الملک ، ابونصر عتبی. طغرائی را در عربیت و علوم ارزشی ثابت بود، در نظم و نثر بسیار بلیغ بود و اعجاز میکرد. امام محمدبن الهیثم الاصبهانی گوید: استاد ابواسماعیل طغرائی به ذکا و هوش خویش بر اسرار صناعت کیمیا آگاهی یافت و مشکلات و رموز آن را حل کرد، و آن گنجینه نهانی را آشکار ساخت. و وی را در صناعت کیمیا تصنیفاتی است ، از آن جمله : جامعالاسرار، و تراکیب الانوار، حقائق الاستشهادات ، ذات الفوائد، الرد علی ابن سینا فی ابطال الکیمیاء ، مصابیح الحکمة، مفاتیح الرحمة. وی را دیوان شعر و تألیفات دیگری است... وی بسال 453 هَ. ق. قدم به عرصه وجود نهاد،و در محاربه ای که بین سلطان مسعودبن محمد و برادرش سلطان محمود بسال 515 هَ. ق. رخ داد کشته شد، و در آن تاریخ سن وی از شصت تجاوز کرده بود. گویند چون سلطان بر کشتن وی مصمم شد، فرمان داد او را بر درختی بستند، و گروهی از کمانداران و تیراندازان را روبروی وی بازداشتند و یک تن را فرمود در پس درخت بایستد، وآنچه را در آن حالت از زبان طغرائی میشنود ثبت کند،آنگاه کمانداران را فرمود تا من فرمان ندهم تیرها را گشاد ندهید، کمانداران فرمان بردند، و پس از صدور فرمان تیرها را بجانب او بر چله کمان نهادند، طغرائی در آن حال بدیهةً این اشعار از گفته خود بسرود:

معنی کلمه طغرائی در فرهنگ معین

( ~ . ) [ تر - فا. ] (ص نسب . ) ۱ - نویسندة طغرا. ۲ - رییس دیوان طغرا .

معنی کلمه طغرائی در فرهنگ فارسی

شمس الدین خطیب تبریزی ازرجال اوایل قر. ۷ ه. وی در هجوم مغول قد مردانگی برافراشت و دوبار تبریز را از کشتار و تاراج مصون داشت:بار اول هنگامی بود که چنگیز ماورائ النهررا بدست آورد و برای خاتمه دادن بکار سلطان محمد دو تن ازسر کردگان خود را بنام یمه و سبتای - مامور تعقیب سلطان محمد کرد و آنان بدنبال سلطان همه جا در شهرها مردم را از کوچک و بزرگ از دم تیغ میگذرانیدند. پس از کشتار همدان روی باذربایجان آوردند. صاحب آذربایجان اتابک ازبک خود را بکنار کشید و در نزدیک نخجوان بدزی پناه برد. شمس الدین با برادرزاده اش نظام الدین رئیس شهر تبریز مردم شوریده را جمع کرد و شهر را استوار ساخت . مغول وقتی از ماجرا خبر شدند از نزدیکی بدانجا خود داری کردند و کس فرستادند و پاره ای رخت و خواسته خواستند. شمس الدین لوازم ایشان را فرستاد و مغول از آنچا روانه سراب شدند (سال ۶۱۸ ه.ق . ). بار دوم پس از شکست جلال الدین خوارزمشاه که مغولان تا نزدیکی تبریز رفتند و فرمانبرداری خواستند ولی چون مردم باز هم بدستور شمس الدین آماده دفاع بودند و مغولان هم سابقه داشتند از هجوم خود داری کردند . تبریزیان نیز چون از جلال الدین نومید شده بودند از در نرمی در آمدند و ارمغانی از جامه و خواسته برای ایشان فرستادند و از شر آنان آسوده شدند .
( صفت ) ۱ - نویسنده طغرا طغرا کش . ۲ - رئیس دیوان طغرا .
عزیز الدین افضل الممالک ابوالفتح علی ابن فضل الله الطغرائی .

معنی کلمه طغرائی در ویکی واژه

نویسندة طغرا.
رییس دیوان طغرا.

جملاتی از کاربرد کلمه طغرائی

ظاهر آنست که بر صفحه ی منشور جمال مثل ابروی دلارای تو طغرائی نیست
سلطان جمالت را کردم چو بجان مدحت طغرائی خط بنوشت بر لعل تو انعامی
بر سر هر نامه طغرائیست لازم محتشم کی بود زیبنده گر باشد دو سر را تاج یک
آفتاب از روی چون مهرش مثالی روشنست لیک طغرائی ندارد چون خم ابروی دوست
زهی شاهی که فرد انتخاب دفتر هستی به نام نامیش ا بندگی گردیده طغرائی
همچو والا درین صفت قاری بر سر حکم شعر طغرائیم
طغرائی خط بگوش او گفت من نسخ کنم کتاب ارژنگ
چار شاخه گندنای خورشیده از باغگاه دشت و دمن، و سبزه زار دیوار به دیوار چیدن با دسته ها و بسته ها لاله و گل و سوری و سنبل مینو برابری یا رد کرد، بلکه برتری تواند جست. مالک بالاستحقاق توئی هر چه اندیشی بهر اندام و فر، فرمان تراست. علی العجاله تصرف است و چاره در بایست کردن. آینده که هستی فزاینده باد و بخت پاینده، هر چه خواهی توان کرد. هجدهم ربیع الثانی سنه ۱۲۷۵ حرره ابوالحسن یغما. فرزند سعادتمند احمد صفائی این نوشته را بدان دو نگین نستعلیق و طغرائی خاکسار، موشح ساز، خود نیز به خامه و خاتم خویش مزین کن. حرره یغما.
از تن و دل چون کنی نون والقلم نزد شحنه شکل طغرائی فرست