معنی کلمه طریق در لغت نامه دهخدا
فلک چون بیابان دمد چون مسافر
منازل منازل ، مجره طریق.منوچهری.نه خیره گردد چشم من از شب تاری
نه سست گردد پای من از طریق دراز.مسعودسعد.علاجی در وهم راه نیابد که موجب صحت اصلی تواند بود و بدان از یک علت مثلاً ایمنی کلی حاصل تواند آمد، چنانکه طریق مراجعت آن بسته ماند. ( کلیله و دمنه ). بدو [ به مرجع ] باید پیوست... آنگاه... انابت مفید نباشد، نه راه بازگشتن مهیا... و نه طریق توبت آسان. ( کلیله و دمنه ). می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و افعال ستوده و اقوال پسندیده مدروس گشته... و راه راست بسته و طریق ضلالت گشاده. ( کلیله و دمنه ).
گردباد از من طریق بادپیمائی گرفت
وحشت ازمجنون ما آهوی صحرائی گرفت.صائب ( از آنندراج ).بسپرده طریق پیشوائی
شایان چو پدر به مقتدائی.درویش واله هروی ( از آنندراج ).و رجوع به شعوری ج 2 ص 164 شود. || مسلک. مذهب. روش دینی :
زین کور و کر لشکر بیزاری
گر بر طریق حیدر کراری.ناصرخسرو.هرکه بوی داروی من یابد از تو بی گمان
گویدت تو بر طریق ناصر دین خسروی.ناصرخسرو.وآن کو نه بر این طریق باشد
او کافر و رافضی است بی دین.ناصرخسرو.گر ندانی که این مثل بر کیست
بروی بر طریق ملعون پیل.ناصرخسرو.چند پرسی بر طریق کیستی
بر طریق وملت پیغمبرم.ناصرخسرو.پس به طریق تو خدای جهان
بیشک در ماش و جو و لوبیاست.ناصرخسرو.چنین گفتند رو بشناس خود را
طریق کفر و دین و نیک و بد را.ناصرخسرو.طریق برهمنان دیده ای که چون باشد
زنان و مردان خوش روزگار از آتش و آب.مسعودسعد.صوفی ابن الوقت باشد ای رفیق
نیست فردا گفتن از شرط طریق.