طرفه

طرفه

معنی کلمه طرفه در لغت نامه دهخدا

( طرفة ) طرفة. [ طَ ف َ ] ( ع اِ ) نقطه ٔسرخی از خون بسته در چشم که از ضربت و جز آن حادث گردد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). نقطه ای سرخ باشد یا کبود که بر سپیده چشم افتد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). و آن سرخی باشد که اندر چشم پدید آید بسبب زخمی و رنجی که به چشم رسد. ( ذخیره خوارزمشاهی ). تورک و آن نقطه سرخ است که در بیماریهای چشم یا در پی ضربتی به ظاهر چشم افتد. نقطه ای سرخ در چشم ، از ضربتی یا جز آن. و رجوع به تذکره داود ضریر انطاکی و قانون شیخ الرئیس چ تهران کتاب سوم ص 66 شود. || گل مُژه. || داغی است مانا به خط که اطراف ندارد. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
طرفة. [ طَ ف َ ] ( ع اِ ) یک بار جنبانیدن پلک چشم را. یقال : هو اسرع من طرفة عین. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). یک چشم بهم زدن. یک زخم چشم.
طرفة. [ طَ رِ ف َ ] ( ع ص ) ناقةٌ طرفة؛ شتر ماده ای که بر یک چراگاه قرار نگیرد. || ناقه ای که فروریخته باشد نوک دهن او از پیری. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). || اشتری که بر کناره مرغزار چرا کند. ( مهذب الاسماء ).
طرفة. [ طُ ف َ ] ( ع اِمص ) زخم رسیدگی چشم. اسم است مصدر را. || نوی مال. اسم است طریف و طارف و مطرف را که مال نو است. || ( ص ، اِ )طُرفه. شگفت و نادر از هر چیزی. طرافة مصدر است از آن. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). چیزی که کسی ندیده باشدو بنظر خوش آید و در مقام تعجب نیز گویند خواه دیده شود و خواه شنیده گردد. ( برهان ): اِطراف ؛ طرفه آوردن. ( تاج المصادر بیهقی ). استطراف ؛ طرفه شمردن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ). نادر. امر عجیب. بلعجبی. بوالعجبی. شعبده. || بازیگر. ( آنندراج ). مشعبد. بلکنجک. بوالکنجک. ( فرهنگ اسدی ). || کودک خوش آینده. || مجازاً بمعنی معشوق. ( غیاث اللغات ) ( آنندراج ). || مال نو. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). هر چیز نو و خوش :
ای طرفه خوبان من ای شهره ری
لب را به سر دزک بکن پاک از می .رودکی.و این تُبع فُرودین که از پس او به ملک بنشست ، کُنیت او ابوکرب بود، چون ملک یمن بر وی راست شد، آهنگ پادشاهی دیگر کرد و هر جائی که بودی پیروز آمدی و هر پادشاهی که خواستی بگرفتی... ملک هند بدو رسول و هدیه فرستاد، پرنیان و عود و عنبر، و چیزهای طرفه که او چنان ندیده بود. آن رسول را گفت اینهمه چیزهای طرفه از زمین هندوستان خیزد... ( ترجمه طبری بلعمی ).

معنی کلمه طرفه در فرهنگ معین

(طُ فِ ) [ ع . ] (اِ. ) ۱ - چیز تازه و نو و خوشایند. ۲ - شی عجیب ، شگفت آور. ۳ - (ص . ) معشوق . ۴ - شعبده باز، حقه باز.
(طَ فِ ) [ ع . طرفة ] ۱ - (مص ل . ) یک چشم به هم زدن . ۲ - (اِمص . ) خونریزی رگ - های قرنیة چشم که بر اثر ضربة وارد بر چشم عارض شود.

معنی کلمه طرفه در فرهنگ عمید

۱. شگفت.
۲. [قدیمی] تازه، نو.
۳. [قدیمی] خوشایند.
۴. (اسم ) [قدیمی] هرچیز نادر و شگفت.
۵. [قدیمی] سخن ظریف و نیکو.
منزل نهم از منازل قمر پس از نثره: نثره به نثار گوهرافشان / طرفه ز طرف دگر زرافشان (نظامی۳: ۴۶۱ ).

معنی کلمه طرفه در فرهنگ فارسی

عمرو بن العبد عبدی از قبیله ربیعه از شعرای عهد جاهلیت عرب و سراینده دومین قصیده از معلقات سبع . وی در سن ۲۶ سالگی کشته شد و قاتل او عمرو بن هند از پادشاهان حیره بود . دیوان او بطبع رسیده.توضیح در وجه تقلب او به طرفه گفته اند که بمناسبت سرودن این شعر است : [ لاتعجلا بالبکائ الیوم مطرفا و لا امیر یکما بالدار اذ وقفا.] ( منتهی الارب )
( اسم ) ۱ - چیز تازه شئ نو و مطبوع ۲ - شئ عجیب شگفت آور . ۳ - مال نو . ۴ - ( صفت ) معشوق . ۵ - آنست که خارق عادت یا اخلاق معتاد را ذکر کنند بر وجهی که متضمن حسن و لطافت باشد و لفظ طرفه و عجب را آن چه به معنی اوست آوردن لفظا یا تقدیرا مانند : قبه ها آراسته دیوارها از جزو و کل مفرش از دیبا بساط از پرنیان آورده اند نخل ز ابریشم گل از زر بار از در و گهر نوبهار طرفه از فصل خزان آورده اند . ۶ - بازیگر مشعبد حقه باز . یا طرفه بغداد . ۱ - طرفه بغداد و طراره بصره در کلیله و دمنه و بیتی از سنائی و دو بیت از مولوی و تحفه الابرار جامی و بیتی از جلالای طباطبا آمده طرفه بتصریح کشف اللغه به معنی بوالعجب است و بو العجب به معنی استاد بازیگر . بنابراین ظاهرا طرفه بغداد عنوان یکی از مشعبدان بغداد است و طرار بصره هم نام کیسه بری در بصره است که مهارت بسیار در طراری به کار می برده . یکی از مشعبدان بغداد در دوره عباسی منصور العجب بود که در حضور معتمد خلیفه بازی کرده و ابن ندیم لعب او را دیده است . آیا همین شخص است که به عنوان طرفه بغداد معروف شده یا دیگری ? ( در مورد این اصطلاح حدسهای مختلفی زده اند که غالب آن ها دور از واقع می نماید ) . ۲ - طبق بعض شواهد به معنی تحفه ای که از شهر بغداد صادر می شده آمده است . یا طرفه شش طاق . دنیا ( به اعتبار شش جهت ) .
ابن عرفجه صحابی است

معنی کلمه طرفه در فرهنگ اسم ها

اسم: طرفه (دختر) (فارسی) (تلفظ: tarfeh) (فارسی: طرفه) (انگلیسی: tarfeh)
معنی: شگفت آور، جالب، عجیب

معنی کلمه طرفه در دانشنامه عمومی

طرفه (شهربابک). طرفه، روستایی از توابع بخش دهج شهرستان شهربابک در استان کرمان است.
این روستا در دهستان جوزم قرار دارد و براساس سرشماری مرکز آمار ایران در سال ۱۳۹۵، جمعیت آن ۱۱ نفر ( ۶ خانوار ) بوده است.

معنی کلمه طرفه در ویکی واژه

طرفة
یک چشم به هم زدن.
خونریزی رگ‌های قرنیهٔ چشم که بر اثر ضربهٔ وارد بر چشم عارض شود.
چیز تازه و نو و خوشایند.
شی عجیب، شگفت آور.
معشو
شعبده باز، حقه باز.

جملاتی از کاربرد کلمه طرفه

دید چون حال وی آن طرفه غلام خویش را در پیش انداخت چو دام
از کفِ طرفه نگاری که نگارین‌ رخ او مجلس بزم تو را همچو نگارستان کرد
از تو دل زار را نیست امید وفا طرفه نهالی ولی حیف که بی حاصلی
ولی با این همه مجنون دل رمیدهٔ تو خیال طرفه غزال دگر نکرده هنوز
روان گوشه‌گیران را جبینش طرفه گلزار‌ی‌ست که بر طرف سمن‌زارش همی‌گردد چمان ابرو
در برخی دستگاه‌ها می‌توان برای این قابلیت، محدوده و مرز نیز در تصویر مشخص کرد به‌طوری‌که برای مثال در تصویری که درب ورودی نیز در آن دیده می‌شود دور درب را با کادر مشخص نمود و حتی می‌توان این تنظیم را برای چند درب یا پنجره موجود در تصویر نیز فعال نمود. در نمونه‌های پیشرفته تر می‌توان جهت حرکت یا اندازه شی مورد نظ را نیز تعیین کرد. برای مثال برای خیابان یک طرفه اگر جسمی که به انداز یک ماشین می‌باشد به صورت برعکس قصد تردد داشته باشد توسط این دوربین شکار می‌شود و اگر عابرین موجود در معبر در حال تردد باشند سیستم واکنشی نشان ندهد.
به هم شکوفه و میوه که دید طرفه که من شکوفه را نگرم بر درخت و میوه خورم
بیشتر کامپایلرهای جدید متغیرهای موقت را پس از استفاده، آزاد می‌کنند لذا از نظر حافظه و زمان الگوریتم جابه‌جایی سه طرفه با این الگوریتم تفاوتی ندارد. ضمن آنکه این الگوریتم برای کسی که با روش آن آشنا نباشد نامفهوم است.
طرفه حالی ست که بربوی تو مرغان چمن سر به سر مست و خرابند و تو گل می بویی
الطرفه یک منطقهٔ مسکونی در قطر است که در شهرداری دوحه واقع شده‌است. الطرفه ۶٫۴ کیلومتر مربع مساحت دارد.
ای دیده ز هر طرف که برخیزد خس طرفه‌ست که جز در تو نیاویزد خس
دنیا ز دهان تو مهر از خمشی دارد آن طرفه غزل برخوان وآن مهر بزر بشکن
آن که دارد در همه اکوان ظهور طرفه باشد گر درآید از درم