طرد کردن

معنی کلمه طرد کردن در لغت نامه دهخدا

طرد کردن. [ طَ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) راندن. دور کردن. نفی کردن. رجوع به طرد شود.

معنی کلمه طرد کردن در فرهنگ فارسی

راندن دور کردن نفی کردن

معنی کلمه طرد کردن در ویکی واژه

ripudiare

جملاتی از کاربرد کلمه طرد کردن

در هزار و سیصد و سی، روسیان روسبی طرد کردندم به ری‌، زیرا کسم یاور نبود
علاوه بر جایگاه پاپ به عنوان حکمران و اسقف اعظم مسیحیت، به‌خصوص در مورد پاپ الکساندر ششم و پاپ ژولیوس دوم، و به عنوان رهبر مذهبی امپراتوری مقدس روم (به‌خصوص دوران برجستهٔ اسقف‌هایی نظیر پاپ گریگوری هفتم و الکساندر سوم)، پاپ مقداری اختیارات سیاسی نیز دارا بوده که عبارتند از: «لاوابلیتر» در سال ۱۱۵۵ (به هنری دوم انگلیسی اجازه داده شد تا به ایرلند حمله کند)، «اینترکاتراس» در سال ۱۴۹۳ (منجر به عهدنامهٔ تردسیلاس در سال ۱۴۹۴ گردید که جهان را به منطقهٔ قدرت اسپانیا و پرتغال تقسیم کرد)، «رگنانس این اکسلسیس» در سال ۱۵۷۰ (طرد کردن ملکه انگلیس الیزابت یکم و تقاضای فسخ تابعیت وفاداران به او) و «اینتر گراویسیماس» در سال ۱۵۸۲ (پایه‌گذاری تقویم مسیحی).
بندهٔ بی‌گناه را به تشر طرد کردند از میان حشر