طبقه
معنی کلمه طبقه در لغت نامه دهخدا

طبقه

معنی کلمه طبقه در لغت نامه دهخدا

( طبقة ) طبقة. [ طَ ب َق َ ] ( ع اِ ) مؤنث طبق. ( منتهی الارب ). || پُشت. نسل . || اشکوب. ( فرهنگستان ). آرشیان مرتبه. مرتبت. || تاه. تُو. || هر درک از ادراک دوزخ. ج ، طبقات. || گروه. یک جنس از مردم. ( منتهی الارب ). || صنف. رده : چنانکه پدر وی بر وی جاسوسان داشت پوشیده ، وی نیز بر پدر داشت هم از این طبقه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 116 ). تا هر طبقه به مقدار دانش خویش از آن بهره بردارند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 94 ). من تاریخی میکنم پنجاه سال را که بر چندین هزار ورق می افتد، و در او اسامی بسیار مهتران و بزرگان است از هر طبقه. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 195 ). واجب دیدم ، انشا کردن فصلی دیگر تا هر طبقه به مقدار دانش خویش از آن بهره بردارند. ( تاریخ بیهقی ). این طبقه [برمکیان ]وزیری کردند به روزگار هارون الرشید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 176 ). از آن طبقه نیستیم که بمفاوضت ملوک مشرف توانیم شد. ( کلیله و دمنه ). ما از آن طبقه نیستیم که این درجات را موشح توانیم بود. ( کلیله و دمنه ).
مختلف خوابهاست کاین طبقات
زآن مقدس جناب دیدستند.خاقانی.- در طبقه فلان ؛ معاصر و هم زمان او.
- طبقه زمین ؛ چینه. ( فرهنگستان ).
|| نوعی از وبای گاوی.تب برفکی حیوانات.
طبقة. [ طَ ب َ ق َ ] ( اِخ ) زنی بود زیرک و دانا که به نکاح مردی دانا و هوشیار موسوم به شن آمد. و منه المثل : وافق شن ٌ طبقة و قیل شن حی ٌ من عبدالقیس ، کانوا یکثرون الغارة علی الناس حتی اغاروا علی طبقة، هی ایضا قبیلة، فهزمتهم طبقة، فضرب َ بهم المثل. و سئل الاصمعی ُ عن هذا المثل ، فقال :الشن ُ وعاءٌ من ادم اتخذ له غطاء و هو الطبق ، فوافقه ، و الهاء علی هذا عائد علی الشن. و قیل هما قبیلتان اتفقتا علی امر، فقیل لهما ذلک ، لان کلا منهما وافق نظیره و قیل طبقة قبیلة من ایاد کانت لاتطاق ، فاوقعت بها شن ، فانتصفت منها و اصابت فیها. ( منتهی الارب ).
طبقة. [ طَ ب َ ق َ ] ( اِخ ) نام پدر قبیله ای از عرب. ( منتهی الارب ).
طبقة. [ طَ ب ِ ق َ ] ( ع ص ) یدٌ طبقةٌ؛ دست به پهلو چسبیده و کوتاه درکشیده. ( منتهی الارب ).
طبقة. [ طِ ق َ ] ( ع اِ ) ساعت از روز. || دام که بدان شکار کنند. ( منتهی الارب ). تَله. ج ، طِبق.
طبقة. [ طَ ق َ ] ( ع اِ ) بالفتح و سکون الموحدة، لغة لقوم متشابهون ، و فی اصطلاح المحدثین ، عبارةٌ عن جماعة اشترکوا فی السن و لقاء المشایخ و الاخذ عنهم. فاما ان یکون شیوخ هذا الراوی شیوخ ذلک ، او یماثل او یقارن شیوخ هذا،شیوخ ذلک ، و بهما اکتفوا بالتشابه فی الاخذ، و قد یکون الشخص الواحد من طبقتین باعتبارین بان یکون الراوی من طبقة لمشابهته بتلک الطبقة من وجه ، و من طبقة اخری لمشابهته بها من وجه آخر، کانس بن مالک ، فانه من حیث ثبوت صحبته للنبی صلی اﷲ علیه و آله و سلم ، یُعدّ من طبقة العشرة المبشرة لهم بالجنة مثلاً، و من حیث صغرالسن یعدُ من طبقة من بعدهم. فمن نظر الی الصحابة باعتبار الصحبة جعل الجمیع طبقة واحدة، کما صنع ابن حَبان و غیره ، و من نظر الیهم باعتبار قدر زائد،کالسبق الی الاسلام ، و شهود المشاهد الفاضلة، جعلهم طبقات ، و الی ذلک مال صاحب الطبقات : ابوعبداﷲ و محمدبن سعد البغدادی ، و کذلک من جاء بعد الصحابة، و هم التابعون ، من نظر الیهم باعتبار الاخذ من الصحابة فقط، جعل الجمیع طبقة واحدة، کما صنع ابن حبان ایضاً. و من نظر الیهم باعتبار اللقاء، قسمهم ، کما فعل محمدبن سعد. و لکل وجه ٌ. و معرفةالطبقات من المهمات ، و فائدتها الامن مِن تداخل المشتبهین و امکان الاطلاع علی تبیین التدلیس و الوقوف علی حقیقة المراد من الغفلة. کذا فی شرح النخبة و شرحه - انتهی. ( کشاف اصطلاحات الفنون ). ( اصطلاح علم درایه حدیث ) طبقه عبارت از جماعتی که در سن و سال و ملاقات مشایخ با یکدیگر متفق باشند.

معنی کلمه طبقه در فرهنگ معین

(طَ بَ قِ ) [ ع . طبقة ] (اِ. ) ۱ - درجه ، مرتبه . ۲ - صنف ، دسته . ۳ - فضایی در یک ساختمان ، میان دو سقف یا یک کف و یک سقف ، اشکوب .

معنی کلمه طبقه در فرهنگ عمید

۱. مرتبه، درجه.
۲. یک دسته یا صنف از مردم.
۳. هریک از قسمت های ساختمان که دارای یک سقف و یک کف است.
۴. (زمین شناسی ) چینه.
۵. دسته، گروه، رسته.
۶. (جامعه شناسی ) مردمی که از نظر وضع اجتماعی و اقتصادی با هم تفاوت دارند: طبقهٴ روحانیان، طبقهٴ کارمندان دولت، طبقهٴ بازرگانان، طبقهٴ پیشه وران.

معنی کلمه طبقه در فرهنگ فارسی

مرتبه، درجه، رسته، یک دسته یاصنف یارسته ازمردم، هر آشکوب ازساختمان، دراصطلاح زمین شناسی: چینه
۱ - درجه مرتبه مرتبت . ۲ - تاه تو . ۳ - آشکوب ( ساختمان آسمان ) . ۴ - صف ( مردم ) رسته . ۵ - نوعی از وبای گاوی تب برفکی حیوانات . ۶ - جماعتی که در سن و سال و ملاقات مشایخ مشترک باشند . ۷ - دسته های بزرگ از تقسیم بندی جانوران و گیاهان را گویند که معادل با شاخه است . ۸ - هر یک از طبقه های مختلف زمین شناسی که امروزه چینه نامیده می شود یا در طبقه فلان . معاصر و همزمان او . یا طبقه حاکمه . مجموعه کسانی که دستگاه دولت را اداره کنند و وکلای مجلسین . یا طبقه زمین . چینه .
بالفتح و السکون الموحده لغه القوم المتشابهون و فی اصطلاح المحدثین عباره عن جماعه اشتر کوا فی السن و لقائ المشایخ و الاخذ عنهم .

معنی کلمه طبقه در فرهنگستان زبان و ادب

[عمومی] ← رده 2
{tier} [حمل ونقل دریایی] هریک از لایه های روی هم چیده شدۀ بارگُنج ها که به عنوان یکی از مختصات سه گانۀ محل استقرار آنها شماره گذاری می شود
{class, social class} [جامعه شناسی] 1. گروهی از مردم جامعه متشکل از چند لایۀ اجتماعی که افراد آن از امتیازات مادی و غیرمادی ازجمله حیثیت اجتماعی نسبتاً یکسانی برخوردارند 2. در نگرش مارکسیستی، گروهی از مردم جامعه متشکل از چند لایۀ اجتماعی که افراد آن رابطۀ تقریباً یکسانی ب...

معنی کلمه طبقه در دانشنامه عمومی

طبقه (ساختمان). طبقه به هر قسمت از یک ساختمان گفته می شود که دارای سقف است و از آن برای زندگی، کار، ذخیره سازی، تفریح و غیره استفاده می شود.
خانه ها معمولاً دارای یک طبقه یا تعداد طبقات کم هستند. ساختمان ها معمولاً بر اساس تعداد طبقات، طبقه بندی می شوند. بلندترین ساختمان ها، آسمان خراش ها هستند که بلندترینشان دارای در حدود ۱۰۰ طبقه می باشد.
ارتفاع هر طبقه بسته به ارتفاع اتاق ها تا سقف و ضخامت کفپوش ها است. به طور کل این اندازه در حدود ۱۰ فوت یا ۳ متر می باشد. با این حال بسته به نوع ساختمان ارتفاع می تواند کمتر یا بیشتر باشد. نیازی نیست که طبقات یک ساختمان ارتفاع یکسانی داشته باشد. برای مثال در برخی ساختمان ها طبقات بالای کوتاه تر از طبقات زیرین می باشند. همچنین لابی ها نیز اغلب بزرگتر هستند.
طبقه اول یا طبقه همکف معمولاً محل زندگی مسئول آپارتمان است. اتاق زیرشیروانی معمولاً در زیر بالاترین سقف ساختمان قرار دارد. این اتاق به دلیل داشتن سقف شیب دار دارای ارتفاع متفاوت در بخش های متفاوت است. پنت هاوس ساختمان در یک آپارتمان لوکس در بالای بالاترین طبقه آن قرار دارد. زیرزمین نیز به طبقه پایین تر از طبقه اصلی گفته می شود که در زیر زمین ساخته شده است.
طبقه (لیبی). طبقه ( به عربی: طبقة ) یک منطقهٔ مسکونی در لیبی است که در استان جبل الغربی واقع شده است. طبقه ۴۸۷ متر بالاتر از سطح دریا واقع شده است.

معنی کلمه طبقه در دانشنامه آزاد فارسی

طبقه (جامعه شناسی). طبقه (جامعه شناسی)(class)
در جامعه شناسی، اصلی ترین گروه در قشربندی اجتماعی در جوامع صنعتی. تعیین پایگاه طبقاتی، در وهلۀ نخست، با توجه به معیارهای اقتصادی و شغلی صورت می گیرد، اما شیوۀ زندگی افراد و همسانی گروهی نیز درنظر گرفته می شوند. طبقه در علوم اجتماعی هم مقوله ای توصیفی است و هم اساسِ نظریه هایی درخصوص جوامع صنعتی. برخی نظریه های جامعه شناختی طبقه را عامل ثبات اجتماعی (← امیل دورکیم) و برخی عامل تضاد اجتماعی می دانند (← کارل مارکس). رایج ترین طبقه بندی توصیفی در انگلستان تقسیم جمعیت به دو بخش شاغلانِ دست ورز و غیرِدست ورز و سپس تقسیم هربخش به پنج طبقه است. از این نوع طبقه بندی انتقادات گوناگونی به عمل آمده است، ازجمله این که چنین طبقه بندی هایی انعکاسِ نگاه جانبدارانۀ طبقۀ متوسط درخصوص تفوق قوای فکری بر قوای جسمی است؛ یا این که در این طبقه بندی ها طبقۀ زنان بر مبنای شغل همسران شان تعیین می شود نه شغل خودشان؛ و دیگر آن که طبقۀ بالای جامعه را، که مالکین زمین و صاحبان صنایع اند، درنظر نمی گیرند.
طبقه (موسیقی). اصطلاحی در موسیقی قدیم ایران و معادل واژۀ دستگاه در موسیقی امروز. عبدالقادر مراغی در جامع الالحان در «باب مناسبات پرده ها و آوازات و شعبات» چنین آورده: «بدانک بدان که پرده ها و آوازها را با یکدیگر مناسبات افتد ... و آن مناسبت گاه باشد که در یک طبقه بود یعنی هر دو در یک طبقه باشند و گاه در دو طبقه...». و در جایی دیگر در همان کتاب آورده است: «... دیگر خواننده باید که مرتبه و طبقۀ آهنگ خود را بداند و در مرتبه ای آهنگ گیرد که او را ممکن بود...». در قسمت اخیر طبقه به مفهوم گام و محدودۀ صوتی به کار رفته است.

معنی کلمه طبقه در دانشنامه اسلامی

[ویکی فقه] در علم حدیث شناسی، راویان حدیث، از جهات مختلف مورد بحث و بررسی قرار می گیرند که یکی از آنها، از جهت زمان حیات و زندگی راوی در عصر پیامبر اکرم ـ صلی الله علیه وآله ـ و امام معصوم ـ علیهم السلام ـ و همچنین اینکه او از چه کسی نقل حدیث کرده و چه کسی از او نقل حدیث نموده، او شاگرد چه کسی بوده و چه کسانی شاگرد وی بوده اند و اسم پدرش چه بوده، بحث می شود. از این جهت، طبقه یک راوی مشخص می شود.
کسانی که با هم در یک عصر زندگی می کردند، در طبقه اول قرار می گرفتند. کسانی که در عصر بعدی زندگی می کنند و از اینها نقل روایت می کنند، در طبقه دوم و همین طور تا طبقات بعدی؛ مثلاً صحابی پیامبر ـ صلی الله علیه وآله ـ مانند سلمان فارسی، ابوذر غفاری و همچنین نخبه هایی از تابعین (مانند سلیم بن قیس هلالی و زید بن وهب جهنی) در طبقه اول قرار دارند. افرادی (مانند جابر بن یزید بن حارث جعفی، زیاد بن منذر، لوط بن یحیی بن سعید و...) در طبقه دوم قرار دارند و....
تقسیم بندی راویان حدیث
در علم حدیث شناسی، راویان حدیث، از جهات مختلف مورد بحث و بررسی قرار گرفته و به دسته های مختلف تقسیم می شوند:
← دسته اول
کسانی که با هم در صدر اول و ابتدای پیدایش اسلام زندگی می کردند، در طبقه اول قرار می گرفتند. کسانی که در عصر بعدی زندگی می کنند و از اینها نقل روایت می کنند، در طبقه دوم و همچنین راویان بعد اینها در طبقه سوم و همین طور تا طبقات بعدی.
بیان چند نمونه
...
[ویکی فقه] طبقه (فقه). طبقه به فضایی در ساختمان بین دو کف متوالی یا بین یک کف و سقف و همچنین به گروهی از راویان حدیث یا فقها که در سن و سال و ملاقات با امام علیه السّلام یا مشایخ حدیث با یکدیگر مشترک اند، اطلاق می شود.
طبقه به معنای نخست در باب ارث آمده است و از طبقه به معنای دوم در باب حج سخن گفته اند و طبقه به معنای سوم از اصطلاحات علم رجال می باشد.
← مراد از طبقه در باب ارث
۱. ↑ جواهر الکلام، ج۳۹، ص۷ ۱۱.
فرهنگ فقه مطابق مذهب اهل بیت علیهم السلام، ج۵، ص۱۷۸، برگرفته از مقاله طبقه.
...

معنی کلمه طبقه در ویکی واژه

(ساختمان): فضایی در ساختمان بین دو کف متوالی یا بین یک کف و یک سقف.
فضایی در یک ساختمان، میان دو سقف یا یک کف و یک سقف، اشکوب.
درجه، مرتبه، صنف، دسته.

جملاتی از کاربرد کلمه طبقه

طبقه اول از اهل پندار علمایند که گروهی از ایشان روزگار خود همه در علم کنند تا علوم حاصل کنند و اندر معامله تقصیر کنند و دست و زبان و چشم و فرج از معاصی نگاه ندارند که ایشان اندر علم خود به درجه ای رسیده اند که ایشان را عذاب نبود و به معامله ماخوذ نباشند، بلکه به شفاعت ایشان همه نجات یابند. و مثل ایشان چون بیماری است که علم علت خویش برخواند و همه شب تکرار همی کند و به سخنی نیکو بنویسند و شروط داروی علت نیک بداند و هرگز شربت بنخورد و بر تلخی وی صبر نکنند. تکرار صفت شربت وی را کجا سود دارد؟
هردو عالم خواستارش آمدند با طبقهای نثارش آمدند
یاسمین زرد را بنهاده دست باغبان در طبقهای لطیف اندر کنار جویبار
و همچنانک هر طبقه از آسمان محل کوکبی است سیاره تا هفت آسمان محل هفت کوکب سیاره است هر طور از اطوار دل معدن گوهری دیگرست که «الناس معادن کمعادن الذهب والفضه».
بر کف گرفته چرخ طبقهای لاجورد پر دانه های درّ ثمین از پی نثار
مگر آن سرو سیم اندام عزم گلستان دارد؟ که گل از شاخ بیرون با طبقهای نثار آمد
پس آنگه برافشاند بر شهریار طبقهای گوهر به رسم نثار
آن که دوست خویش را به دعا یاد داری در زندگانی و هم پس از مرگ و همچنین اهل و فرزندان وی را و چنان که خود را دعا کنی، همچنان وی را دعا کنی که به حقیقت آن خود را کرده باشی که رسول (ص) می گوید که هرکه برارد خویش را دعا کند در غیبت، فرشته ای گوید تو را نیز همچنین. و در یک روایت خدای تعالی می گوید، «ابتدا کنم به تو» و گفت، «دعای دوستان در غیبت رد نکنند». ابوالدردا می گوید، «هفتاد دوست را نام بردم در سجود و همه را دعا کنم یک یک و گفته اند که برادر آن بود که پس از مرگ تو همگنان به میراث تو مشغول شوند و وی به دعا و حال تو مشغول باشد و دل در آن بسته که حق تعالی با تو چه می کند و رسول (ص) می گوید که مثل مرده چون کسی باشد که غرق شده باشد و دست به هرجایی می زند، وی نیز منتظر دعایی باشد از اهل و فرزندان و دوستان و آن دعای زندگان چون کوههای نور به گور مردگان رسد». و در خبر است که هدیه دعا بر مردگان عرض می کنند بر طبقها و می گویند این هدیه فلان است، همچنان شاد می شوند که زنده به هدیه.
طبقهای آن نه مجلّد بدرّد ورقهای این هفت دفتر بلرزد