معنی کلمه طبطاب در لغت نامه دهخدا
ببانگ نخستین از آن خواب خوش
بجستیم چون گو ز طبطابها.منوچهری.در سواری و چوگان و طبطاب یگانه روزگار بود. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 424 ).
ز بیم تو تنشان زخم خورده چون نیزه ست
ز سهم تو دلشان همچو گوی در طبطاب.مسعودسعد.سرگشته چو گویم که سر و پای ندارم
خسته به گه خرط و شکسته گه طبطاب.خاقانی.کوس غارت زد فراقت گرد شهرستان دل
شحنه عشقت سرای عقل در طبطاب داشت.سعدی.|| مرغی است کلان گوش. ( منتهی الارب ). مرغی است که گوش دراز دارد. ( منتخب اللغات ). نام طائری است که آنرا دو گوش بزرگ است. ( فهرست مخزن الادویه ).