معنی کلمه طایر در لغت نامه دهخدا
طایر. [ ی ِ ] ( اِخ ) نام یکی از تازیان که بنابه گفته خواندمیر پس از مرگ نرسی به کشور ایران تاختن آورد. خواندمیر ذیل وقایع سلطنت شاپور ذوالاکتاف آرد: بعد از فوت هرمزبن نرسی در اطراف عالم این خبر شایع شد که پادشاه عجم قدم بصحرای عدم نهاد و از او پسری نمانده که ضبط مملکت نماید. لاجرم حکام اطراف در تسخیر آن ملک طمع نموده ، طایرنامی از اعراب با لشکری بسان عقاب بعضی از ممالک فرس را نشیمن ساخت و به چنگال عذاب و منقار عقاب مراسم قتل و غارت بتقدیم رسانید و چون سن شاهپور به شانزده سالگی رسید و از کیفیت جرأت طایر واقف گردید با سپاه موفور به دیار عرب رفته ، بسیاری از آن طایفه را به تیغ بیدریغ بگذرانید و از کشیدن انتقام دقیقه ای مهمل و نامرعی نگذاشت. ( حبیب السیر چ خیام ج 1 صص 229 - 230 ). ظاهراً این طایر تصحیف طاهر غسانی باشد که نام وی گذشت. رجوع به طائر، طاهر غسانی و تاریخ گزیده ج 1 ص 107 شود.