معنی کلمه طامع در لغت نامه دهخدا
دل مرد طامع بود پر ز درد
به گرد طمع تا توانی مگرد.فردوسی.ابومنصور اسفنجانی را در زعامت جیوش خراسان طامع کرد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 151 ). در ولایت طامع شد و لشکری سر ایشان فرستاد. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 217 ).
از الوهیت زند در جاه لاف
طامع شرکت کجا باشدمعاف.مولوی.طمع را سه حرف است هر سه تهی
از آن نیست مر طامعان را بهی.سلمان ساوجی.مرا گر تو بگذاری ای نفس طامع
بسی پادشاهی کنم در گدائی.حافظ.