طامح

معنی کلمه طامح در لغت نامه دهخدا

طامح. [ م ِ ] ( ع ص ) زن که بی اجازت شوی در اهل خود رود. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ). زن نافرمان. سرکش. ( غیاث اللغات ). || زن نگرنده بسوی مردان. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ).
- اِمراة طامح یا امراة طماحة؛ زن که بشهوت به مردان نگرد. زن چشم چران. || بلند از هر چیزی. ( منتهی الارب ) ( آنندراج ) ( غیاث اللغات ). عالی.

معنی کلمه طامح در فرهنگ معین

(مِ ) [ ع . ] (ص . ) ۱ - زن نافرمان . ۲ - زن چشم چران . ۳ - خوب و عالی از هر چیز.

معنی کلمه طامح در فرهنگ فارسی

( صفت ) ۱ - زن نافرمان زن سرکش . ۲ - زن نگرنده به سوی مردان زن چشم چران . ۳ - بلند عالی .
زن نافرمان سرکش یا زن که بشهوت بمردان نگرد زن چشم چران یا بلند از هر چیزی عالی .

معنی کلمه طامح در ویکی واژه

زن نافرمان.
زن چشم چران.
خوب و عالی از هر چیز.

جملاتی از کاربرد کلمه طامح

جائی است کمال تو که فکرت قاصر نظر است از آن مطامح
فبحر العلم طامح طاهی وقبضه القوس فی یدالرامی نخست بنظم تازی و انشای حجازی این عذار عذرا را بیارایم و باز بنظم دری نقاب از چهره زیبا بگشایم و در این درج بنظارگیان بنمایم.