طاقت. [ ق َ ] ( ع اِمص ) تاب. توان. ( صحاح الفرس ). توانائی. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ) ( ترجمان علامه جرجانی ص 66 ). تیو. تاو. توش. پایاب. ( حاشیه فرهنگ اسدی خطی نخجوانی ). وجد. ( ترجمان القرآن ). وسَع. وسُع. وسِع. بَدَد. بِدّة. جَهد. جُهد. قوة. پای. قدرت. ذرع. ( منتهی الارب ). قوت تحمل. نیروی تحمل تعبی و رنجی. استطاعت. شکیب. امکان. قدرت درکار. قبل. یقال : مالی به قبل ٌ؛ ای طاقةُ. ( منتهی الارب ) : فرمانبرداریم آنچه بطاقت ما باشد، که این نواحی تنگ است و مردمانی درویش. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 469 ). راهها تنگ است کرا نکند که رکاب عالی برتر خرامد هر مرادی که هست گفته آید تا بطاعت و طاقت پیش ببرند. ( تاریخ بیهقی ص 462 ). گفتند [ حصیری و پسرش ] فرمانبرداریم... اما مهلتی و تخفیفی ارزانی دارد که داند [ خواجه احمد ] ما را طاقت ده یک آن نباشد. ( تاریخ بیهقی ص 160 ). بوسهل زوزنی بر خشم خود طاقت نداشت. ( تاریخ بیهقی ص 181 ). خواجه بزرگ رنجی بزرگ بیرون طاقت بر خویش مینهد. ( تاریخ بیهقی ص 369 ). گر نیست طاقتم که تن خویش را بر کاروان دیو سلیمان کنم.ناصرخسرو.مکن خویشتن مار بر من که نیست ترا طاقت زهرمار علی.ناصرخسرو.گرد مثل مگرد که علم او از طاقت و تحمل بیرون است.ناصرخسرو.مرا با ملک طاقت جنگ نیست و لیکن به صلحش هم آهنگ نیست.آتسزبن قطب الدین محمد.بقدر طاقت برداشتمی. ( کلیله و دمنه ). طاقت پنجاه روزم نیست تا بینم ترا شاه من بر من از این پنجاه بفکن آه را.( اسرارالتوحید ).طاقتی کو که بسرمنزل جانان برسم ناتوان مورم و خود کی بسلیمان برسم.خاقانی.بحسب طاقت خود طوقدار مدح توام چرا ز طایفه خاصگان بماندم طاق.خاقانی ( دیوان چ عبدالرسولی ص 241 ).در دهن از خنده که راهی نبود طاقت را طاقت آهی نبود.نظامی.من اندر خود نمی یابم که روی از دوست بردارم بدار ایخواجه دست از من که طاقت رفت و پایابم.سعدی.- باطاقت ؛ با تاب و توان. باصبر. صبور. شکیبا : در طاعت بی طاقت و بی توش چرائی ای گاه ستمکاری با طاقت و با توش.ناصرخسرو.- بیطاقت ؛ بیتاب و توان. بی صبر و شکیب :
معنی کلمه طاقت در فرهنگ معین
(قَ ) [ ع . طاقة ] (اِ. ) ۱ - قدرت ، توانایی . ۲ - تحمل .
معنی کلمه طاقت در فرهنگ عمید
۱. قدرت، توانایی، تاب، توان، تاو، تیو: آن گوی که طاقت جوابش داری / گندم نبری به خانه چون جو کاری (سعدی۲: ۷۵۱ ). ۲. بردباری. * طاقت آوردن: (مصدر لازم ) ۱. تاب آوردن. ۲. بردباری کردن. * طاقت برسیدن: (مصدر لازم ) = * طاقت رسیدن * طاقت داشتن: (مصدر لازم ) ۱. توانایی داشتن. ۲. بردباری داشتن. * طاقت رسیدن: (مصدر لازم ) [قدیمی، مجاز] به پایان رسیدن تاب و توان، تمام شدن طاقت. * طاقت یافتن: (مصدر لازم ) ۱. تاب و توان یافتن . ۲. بردباری یافتن.
معنی کلمه طاقت در فرهنگ فارسی
قدرت، توانایی، بردباری، تاب، توان، تاو، تیو ( اسم ) ۱ - قدرت توانایی تاب توان . ۲ - تحمل . ۳ - حد اکثر مالیاتی که می توان از یک زمین گرفت .
معنی کلمه طاقت در دانشنامه عمومی
طاقت (فیلم ۱۹۹۵). طاقت ( به هندی: Taaqat ) فیلمی است محصول سال ۱۹۹۵ و به کارگردانی طلعت جانی است. در این فیلم بازیگرانی همچون درمندرا، شاتورگان سینها، کاجول، ویکاس بهالا، فرح، موکش خانا، راجندرا گوپتا ایفای نقش کرده اند.
معنی کلمه طاقت در ویکی واژه
طاقة قدرت، توانایی. تحمل.
جملاتی از کاربرد کلمه طاقت
هیچ دانی که چه با این دل شیدا کردی صبر و دین طاقت و عقلش همه یغما کردی
طاقت غرهٔ انجام وفا ممکن نیست ناتوانیست که از پهلوی لاغر نگذشت
وز زانکه نیست طاقت اعراض ازان تو را حمد خدای پیشه کن و نعت مصطفی
ما طاقت عدل تو نداریم کز فصل کسی زیان ندارد
در فراقت طاقت صبرم نماند از ره الطاف پیغامی بده
زبنعملیکه وهم خلق غره طاقت خود است جز به عدم نمیتوان حسرت مزد کار برد
چنانت دوست میدارم که گر روزی فراق افتد (در اینجا منتظر شنیدن خبر بزرگی هستیم اما میگوید:) / تو صبر از من توانی کرد (که کاملاً عادی است) و من صبر از تو نتوانم (که اغراق در این قسمت است: من طاقت صبر نخواهم داشت).
در اردوگاهها یهودیان، شهروندان کشورهای متعدد مخالف رژیم نازی، همجنسگرایان و اسرای جنگی زندانی شدند. از میان همه این افراد، یهودیان به شدتترین رفتار مواجه شدند. یهودیان بخش بزرگی از جمعیت اسیران در اردوگاههایی را تشکیل میدادند که در سراسر اروپا ساخته شده بودند، زندانیان به اردوگاههای کار به عنوان یکی از مراحل پیش از نابودی آنها فرستاده شده و در آنجا از صبح تا شب به کارهای سخت و طاقتفرسا مشغول بودند، در شرایطی از گرسنگی، بیماری، فشردگی و کثافت.
جیدا گفت: این دوست تو طاقت آن دارد که ه رچه من گویم به جای آورد؟ من برخاستم و گفتم: هرچه تو گویی چنان کنم و هزار منت به جان خود نهم و اگر چه جان من در سر آن رود و جامه های خود را بیرون کرد و گفت: این بپوش و جامه های خود را به من ده.
از فیلمها یا مجموعههای تلویزیونی که وی در آنها نقش داشته است، میتوان به غیرمجازها، هیچ ردی باقی نگذار، مرا ترک مکن، ما همه مسیح هستیم، در اعماق جنگل، بیشرم، فقط عاشقم باش، جسم خارجی، آپرداگ، تیم، در تاریکی، طاقت بیاور و والسا: مرد امید اشاره نمود.
از رخ و زلف تو بود، گر زدل آرام رفت بی رخ و زلفت زدل طاقت و آرام رفت
نیروهای راج بریتانیا به رهبری انگلیس این ولایت را در جنگ اول افغان و انگلیس بین سالهای ۱۸۳۲ الی ۱۸۴۲ اشغال کردند. آنها همچنین این شهر را در جنگ دوم افغان و انگلیس بین سالهای ۱۸۷۸ الی ۱۸۸۰ در کنترل داشتند. انگلیس در هر دو حمله خود از افغانها شکست خورد و مخصوصاً بار دوم در نبرد میوند که نزدیک قندهار اتفاق افتاد شکست طاقتفرسایی را متحمل شدند. بعد از آن حدود ۱۰۰ سال اوضاع سیاسی قندهار آرام بود تا اینکه در اواخر دهه ۱۹۷۰ با حمله شوروی به افغانستان دوباره ناآرامیها به منطقه برگشت.