طافح

معنی کلمه طافح در لغت نامه دهخدا

طافح. [ ف ِ ] ( ع ص ) مست پر از شراب که از خود خبر ندارد. ( منتهی الارب ). بدمست که پر شده باشد از شراب. ( غیاث اللغات ). مست طافح که بیش نتواند آشامید. پر از شراب. ( مهذب الاسماء ). سیاه مست. مست ِ مست. مستی مست. لول. مست ِ خراب :
هر که از خُم ِّ می مدح تو جامی نوش کرد
تا نگردد مست طافح کی نهد از دست جام.سوزنی.|| لبالب. سرشار. فایض. پُرِ پُر.

معنی کلمه طافح در فرهنگ معین

(فِ ) [ ع . ] (ص . ) مست شرابخواره که از خود خبر ندارد.

معنی کلمه طافح در فرهنگ عمید

مست.

معنی کلمه طافح در فرهنگ فارسی

مست پرازشراب، آنکه شراب بسیارخورده مست مست باشد
مست شرابخواره که از خود خبر ندارد . یا مست طافح . سیاه مست مست مست .
مست پر از شراب که از خود خبر ندارد

معنی کلمه طافح در ویکی واژه

مست شرابخواره که از خود خبر ندارد.

جملاتی از کاربرد کلمه طافح

قلوبهم من سلاف العلم طافحة تفض منها و تجری صفوة الحکم
طافح و مست پست افتادند عقل وهش را به‌باد بردادند
ای شده طافح ز فیض کاس محمد ز آدم و عالم مکن قیاس محمد
که رساند ز سلخ شعبانم مست طافح به غره شوال
چو طافح شود از شراب سخایت کند همچو صبح از دهان زرشکوفه
هر که از خم می مدح تو جامی نوش کرد تا نگردد مست طافح کی نهد از دست جام
چنان ساز کامشب ز می مست و طافح به عزم صبوح دگر خفته باشم
نکند مست طافح کینش جرعه از دردی پشیمانی