معنی کلمه طاغی در لغت نامه دهخدا
زمین تو گوئی مر خصم ملک را بگرفت
بدان زمان که برآمد ز طاغیان فریاد.مسعودسعد.چو روز رزم تو بر طاغیان خزان باشد
ز خون چگونه کند ذوالفقار تو گلشن.مسعودسعد.تیغ او اندر زمانه حشمتی منکر نهاد
تا ازو طاغی و یاغی عبرتی منکر گرفت.مسعودسعد.ندانستند که تأیید دین محمدی ، رایت هر طاغی نگونسار کند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 392 ).
زانکه انسان در غنا طاغی شود
همچو پیل خواب بین یاغی شود.مولوی.هارون الرشید را چون ملک و دیار مصر مسلم شد، گفتا بخلاف آن طاغی که بغرور ملک مصر دعوی خدائی کرد، نبخشم این مملکت را الا به خسیس ترین بندگان. ( گلستان ). و در فارسی کلمه طاغی با فعل «شدن » ترکیب میشود و به معنی نافرمانی کردن بصورت فعل لازم به کار میرود.