معنی کلمه طاعت در لغت نامه دهخدا
نکنی طاعت و آنگه که کنی سست و ضعیف
راست گوئی که همه سخره و شاکار کنی.کسائی.طبایع گر ستون تن ، ستون را هم بپوسد بن
نگردد آن ستون فانی ، کش از طاعت زنی فانه.کسائی.طاعت تو چون نماز است و هر آنکس کز نماز
سر بتابد بیشک او را کرد باید سنگسار.فرخی.طاعت خلق باد باشد باد
کس گرفتار باد هیچ مباد.فرخی.ولایت هرات مارا داد و ولایت گوزگانان به برادر ما، پس آنگه او راسوگند داده بودند که در فرمان و طاعت ما باشد. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 214 ). اعیان هر دو بطن از بنی هاشم ، علویان و عباسیان بر طاعت و متابعت وی بیارامیدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 287 ) فجلس مجلساً عاماً بحضرة اولیاء الدعوة... فرغبوا الی امیرالمؤمنین فی القیام بحق اﷲ فیهم ، و التزموا ما اوجبه اﷲ من الطاعة علیهم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 301 ). الزام نمودند مارا آنچه خداوند بر ایشان واجب ساخته از طاعت امام بواسطه بیعت. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 312 ). به دست گیرم آنچه را با خدا پیوسته ام بر آن به دست گرفتن اهل طاعت ، و اهل حق و وفاء، حق و وفاء خود را. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317 ). وصیت کنم شما را که خدای عز ذکره را به یگانگی شناسید و وی را طاعت دارید. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 328 ). شحنه علی تکین به بدبوس گریخت ، وغازیان ماوراءالنهر و مردم شهر بطاعت پیش آمدند. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 348 ). و اگر کشته شوم رواست در طاعت خداوند خویش شهادت یابم. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 350 ). به ضرورت بتوان دانست که از آن دو تن کدام کس را طاعت باید داشت. ( تاریخ بیهقی ). پادشاهان را چون دادگر و نیکوکردار و نیکوسیرت و نیکوآثار باشند طاعت باید داشت. ( تاریخ بیهقی ). و مردم شهر بطاعت پیش آمدند، و دولت عالی را بندگی نمودند. ( تاریخ بیهقی ). دلهای رعیت و لشکری بر طاعت ما بیارامید. ( تاریخ بیهقی ). اعیان و مقدّمان بنشسته بودند، و طاعت و بندگی نموده. ( تاریخ بیهقی ). من که آلتون تاشم جز بندگی و طاعت راست ندارم. ( تاریخ بیهقی ). و ستوده آن است که قوت آرزو و خشم در طاعت قوّت خرد باشد. ( تاریخ بیهقی ). رسول فرستاد، و زیاده طاعت و بندگی نمود. ( تاریخ بیهقی ). ما در این هفته حرکت خواهیم کرد [ مسعود ]...جهانی در هوی و طاعت ما بیارامیده. ( تاریخ بیهقی ) [رعیت ] باید که از پادشاه و لشکر بترسند ترسیدنی تمام و طاعت دارند. ( تاریخ بیهقی ).