طاس. ( اِ ) در اصل فارسی تاس است ، فارسی زبانان عربی دان به طاء نویسند و رواج گرفت ، از عالم طپیدن و طلا به معنی طشت کلان و گهری. ( غیاث اللغات ). و در منتخب نوشته ظرفی که درو آب و شراب خورند و هیچ نگفته که معرب است و در شرح نصاب نوشته که : طاس از لغات مولد است یعنی عربی نیست بلکه از آن گرفته اند. ( غیاث اللغات ). ج ، طاسات. ( مهذب الاسماء ). پنگان. ( لغتنامه اسدی ). فنجان. اجانة. ظرفی که در آن آشامند. ظرف شراب. جام. آوند شراب. ( دهار ). مکّوک ؛ طاس که بدان آب خورند. ( منتهی الارب ). پیاله. تشت. طشت : تو چه پنداریا که من ملخم که بترسم ز بانگ سینی و طاس.خسروی.سیه چهره و ریش کافورگون دو چشمش بمانند دو طاس خون.فردوسی.یکی طاس پر گوهر شاهوار ز دینار چندی ز بهر نثار.فردوسی.همان هر چه زرین به پیش اندر است اگر طاس و جام است وگر مجمراست.فردوسی.بجوشید بر هر دو جوشن زخشم چو دوطاس خون کرده از کینه چشم.فردوسی.بگفت این و از بارگه شد برون دو چشمش بمانند دو طاس خون.فردوسی.سنگی زده است پیری بر طاس عمر تو کان را بهیچ روی نیارد کس التیام.ناصرخسرو.اینت مسکر حرام کرد چو خوک وانت گفتا بجوش و پر کن طاس.ناصرخسرو.این طاس خالی از من و آن کوزه ای که بود پارینه پر ز شهد مصفی از آن تو.وحشی. || درفارسی ظرفی که بحمام برند و در آن آب کرده نزد خویش نهند استعمال را. این ظرف را در ترکی هم طاس گویند. - سرطاس نشاندن ؛ به جربزی و مکر کسی را بگفتن راز بازداشتن. - طاس گم شدن ؛ هیاهوی برپا شدن. قیل و قال برخاستن. || و نیز نام جامه زرتار. ( از چراغ هدایت ) ( غیاث اللغات ). || قبه مانندی از فلز در گردن نیزه که پرچم را در آن آویزند. ( شرح دیوان خاقانی ) : جهان بپرچم طاس رماح او نازد کزین دو مادت نور و ظلام او زیبد.خاقانی. || آویزهای طلا و نقره که بر علم آویزند. ( شرح دیوان خاقانی ) : کیوانش پرچم است و مه و آفتاب طاس چون زلف آنکه عید بتان خواند آذرش.خاقانی. || حقه سیم ؛ از اسباب زینت است. ( شرح دیوان خاقانی ) :
معنی کلمه طاس در فرهنگ معین
[ معر. ] (اِ. ) ۱ - طشت بزرگ . ۲ - ظرفی که در حمام برای استفاده از آب به کار برند. ۳ - پیاله ، ساغر. ۴ - آویزه های طلا یا نقره که بر علم آویزند. (ص . ) سَر بی مو. (اِ. ) مهره ای مکعب شکل که بر هر یک از شش طرف آن اعداد از یک تا شش نوشته شده است که در بازی نرد از آن استفاده می کنند.
معنی کلمه طاس در فرهنگ عمید
۱. مکعب کوچکی که در شش طرف آن نقطه هایی از یک تا شش دارد. ۲. نوعی کاسۀ مسی. ۳. [قدیمی] لگن. ۴. [قدیمی] کاسه. ۵. [قدیمی] جام شراب. ۶. [قدیمی] آویزی پیاله مانند بر نیزه یا علم. ۷. [قدیمی] نوعی آویز زینتی شبیه گردن بند، طاسک. ۸. [قدیمی] نوعی پارچۀ گران بها. * طاس آبگون: [قدیمی، مجاز] آسمان. * طاس افلاک: [قدیمی، مجاز] = * طاس آبگون * طاس چهل کلید: [قدیمی، مجاز] طاسی که بر آن دسته کلیدی آویخته و دعاهایی نقش کرده اند و بعضی از زنان برای رسیدن به مراد یا دفع سِحر و جادو آن را پر آب کرده و بر سر خود می ریزند. * طاس زر: [قدیمی، مجاز] آفتاب. * طاس لغزنده: ۱. سوراخ کوچک قیف مانندی در زمین که مورچه خوار برای به دام انداختن مورچه می سازد: چو در طاس لغزنده افتاد مور / رهاننده را چاره باید نه زور (نظامی: لغت نامه: لغزنده ). ۲. [مجاز] مهلکه. * طاس نگون: [قدیمی، مجاز] = * طاس آبگون ۱. دارای سر بی مو. ۲. ویژگی سری که موهای آن بر اثر بیماری یا علت دیگر ریخته باشد.
معنی کلمه طاس در فرهنگ فارسی
( صفت ) سری که موی آن بر اثر کچلی یا علت دیگر ریخته باشد سر بی مو .
معنی کلمه طاس در دانشنامه آزاد فارسی
رجوع شود به:تاس
معنی کلمه طاس در ویکی واژه
dado طشت بزرگ. ظرفی که در حمام برای استفاده از آب به کار برند. پیاله، ساغر. آویزههای طلا یا نقره که بر علم آویزند. سَر بی مو. مهرهای مکعب شکل که بر هر یک از شش طرف آن اعداد از یک تا شش نوشته شدهاست که در بازی نرد از آن استفاده میکنند.
جملاتی از کاربرد کلمه طاس
بر گذشته حسرت آوردن خطاست باز ناید رفته یاد آن هباست
تحقیقات ابتدایی در حیوانات نشان داد که کوئرستین، یک بیوفلاونوئید طبیعی است که در میوهها و سبزیجات یافت میشود، میتواند علیه پیشرفت طاسی موضعی عمل کرده و بهطور مؤثر سبب درمان ریزش مو شود. تحقیقات بیشتری لازم است، شامل یک پروژهٔ بالینی انسانی تا بتوان کوئرستین را به عنوان درمان طاسی موضعی معرفی کرد.
عبارت است از کندن مو که منجر به طاسی لکهای میگردد، کندن موی سر شایع است. ابروها پلکها و ریش کمتر و موی تنه، زیر بغل ندرتاً هدف کندن قرار میگیرد.
از جمله دست نشندگان خاقانات خزر مردم بلغارستان ولگا (فقط تا ۹۶۹ پیش از ایجاد یک دولت قدرتمند), برطاس و هونهای شمال قفقاز بودند.
أوطاس (به عربی: أوطاس) یک عوارض جغرافیایی در عربستان سعودی است که در استان مکه واقع شدهاست.
همه ماریم و چرخ، مارافسای همه موریم و بخت، لغزان طاس
گفتم از بهر خدا بر گوی راست تا گمان من صوابست ار خطاست
رای ترا در ظهور آینهگفتن خطاست کش به یکی آه سرد چهره شود پُر غبار
کله چرخ همچو طاس مراد پر ز آب حیات جام تو باد
خطاست بوسه زدن بر لب و دهان تو، لیک تو خواه تیغ بزن، من خطا بخواهم کرد
گودالی که مورچهگیر ایجاد میکند دیوارههای صاف و لغزندهای دارد و به «طاس لغزنده» معروف است. از این رو به این حشره «جانور طاس لغزنده» هم گفته میشود.
ز بانگ کوس، وز زخم چکاچاک طنین افتاد در نه طاس افلاک
مجموعه مقرنس هرچند در نگاه اول بسیار پیچیده جلوه میکند اما در واقع از ترکیب تعداد معدودی اجزا مشخص و شناخته شده پدید آمدهاست. «طاس»
صاحبا به هر رهی یک قدری می بفرست نه از آن می که بود در خور پیمانه وطاس
گفتم آن زلف پریشان تو با مشک خطاست گفت: تا چند پریشان و خطا میگویی؟
در حال حاضر بهطور خاص درمانی برای طاسی موضعی یافت نشده، اگرچه برخی درمانها توسط پزشکان برای رشد مجدد موها پیشنهاد میشود. معمولترین درمان برای طاسی موضعی، مصرف کورتیکواستروئید میباشد، این ماده یک داروی ضدالتهاب قوی است که میتواند سیستم ایمنی را تقویت نماید. این دارو اغلب به صورت تزریق، پماد یا خوراکی تجویز میشود.
أوطاس ۱٬۸۷۹ متر بالاتر از سطح دریا واقع شدهاست.
نکته دیگر قابل توجه در مورد گنبد اولیه قرار دادن ۴۰ پنجره در دور پایه گنبد توسط معماران بود. ایا صوفیا به دلیل انعکاس نور به تمامی محیط داخلی آن از طریق این پنجرهها که باعث میشود که به نظر میرسد که گنبد یک کیفیت عرفانی دارد. شباهت گنبد مثل چتری است که سقفش توسط باریکه هائی از بالا به طرف پائین شناور میشود. این باریکهها انتقال وزن سنگین گنبد را به صورت شناور بین پنجرهها، پائین به سوی طاسچهها و بالاخره به روی فونداسیون امکانپذیر میسازد.
آغاز کرد بی هده گفتن کی ای فلان از چون تویی خطاست چنین کار ناصواب
البته این یک روش موقت است و فقط زمانی کاربرد دارد که میزان طاسی سر خیلی کم باشد و زمانی که طاسی بیشتر شود، این روش کارایی خود را از دست میدهد.