معنی کلمه ضیق در لغت نامه دهخدا
ضیق. [ ض َ ] ( اِخ ) از قرای یمامة. و آن را ضیق قرقری نیز گویند. ( معجم البلدان ).
ضیق. [ ض َ ] ( ع ص ) تنگ. || ( اِ ) تنگی. || شک که در دل گذرد. ( بکسر اول نیز آید ). || آنچه باعث تنگی سینه باشد. ( منتهی الارب ). تنگی در دل و سینه. ( منتخب اللغات ).
ضیق. [ ض َ / ضی ] ( ع مص ) تنگ شدن. ( منتخب اللغات ) ( تاج المصادر ) ( زوزنی ) ( منتهی الارب ) ( دهار ). || بخیل شدن مرد. || نگنجیدن چیز در چیزی. ( منتهی الارب ).
ضیق. ( ع اِ ) ج ِ ضیقة. ( منتهی الارب ).
ضیق. ( ع ص ) ضد سعه. تنگ. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) ( مهذب الاسماء ). || ( اِ ) شک در دل. شک که در دل گذرد ( بفتح اول نیز آید ). ( منتهی الارب ). || ( اِمص ) تنگدستی. درویشی. || آنچه گاهی گشاده باشد وقتی تنگ ، مانند سرای و جامه. ( منتهی الارب ). تنگی در خانه و جامه و جز آن. ( منتخب اللغات ). تنگی. مقابل وسعت ، گشادی. ج ، اضیاق : و لشکر ری از جانب مشهد داعی بسبب ضیق حال و قلت زاد و انقطاع امداد با جانب محمدآباد نشستند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 266 ).
- ضیق حدقة ؛ تنگ شدن ثقبه عنبیة. ( ذخیره خوارزمشاهی ). از معتاد تنگتر بودن ثقبه عنبیه.
- ضیق صدر ؛ انقباض سینه.
- ضیق نَفَس ؛ تنگی دم. کوته دمی. نام مرضی که بهندی دمه ( دما ) گویند. ( غیاث ). نفس تنگی. تاسه. رَبو. بُهر. غَنص. ( منتهی الارب ). ضریر انطاکی در تذکره گوید: الربو، و هو اشتغال قصبةالرّئه بمواد تعاوق المجری الطبیعی فان ضر بالنفس فهو «ضیق النفس » اوحلل المفاصل و القوی ̍ فهو «البهر» و ان لم یکن معه السکون الا قائماً مادّاً عنقه فهو الانتصاب. صاحب کشاف اصطلاحات الفنون گوید: ضیق نفس ، نزد اطبّا با بیماری ربو یکیست چنانچه در قانونچه ذکر کرده ، و در آقسرائی گوید: ضیق نفس عبارتست از اینکه هوائی که در نفس می باشد منفذی برای بیرون شدن خود نیابد مگر راهی بس تنگ که اندک اندک از آن مجری بیرون شود، و اما آفتی که در نفس می باشد سببش آفتی است که در عصب و پرده مجرای تنفس ایجاد شده و مناسبتر آن است که این بیماری را به عسرالنفس تعبیر کنند چه ضیق النفس آن است که آفت آن تنگی مجری باشد و ابداً آفتی که در عصب و پرده مجری تولید می شود ربطی به تنگی نفس ندارد، و ضیق نفس از مرض خناق اعم است ، و اما ربو عبارتست از عسرالنفس که نفس بیمار در این بیماری نفس کسی را مانند است که بر اثر رنج و تعب بسیار به سختی نفَس زند، و نفس او را سرعت و تواتر و صغری همراه باشد، سواء کان معه او لا. هذا کلام الشیخ. و سمرقندی بین ضیق النفس و بهر و ربو فرقی قائل نیست و هر سه لفظ را مترادف می پندارد. و در حدودالامراض از گفتار قرشی نقل می کند که او گفته : هنگامی که هوا برای استنشاق داخل مجرای تنفس می شود و بیرون می آید اگر مانند آن بود که از مجرای تنگی می گذرد آن را ضیق النفس نامند - انتهی.