ضیغم

معنی کلمه ضیغم در لغت نامه دهخدا

ضیغم. [ ض َ غ َ ] ( ع اِ ) شیر بیشه. ( منتهی الارب ). شیر. اسد. شیر قوی. شیر درنده. ( منتخب اللغات ). شیر گزنده. ( دهار ). ج ، ضیاغم :
کس را بجهان چون پسر تو پسری نیست
آهوبچه کی باشد چون بچه ضیغم.فرخی.وز خلق یکی بسان میش است
پرخیر و یکی به شرّ ضیغم.ناصرخسرو.نیروده توست ناف خرچنگ
عشرتگه تو دهان ضیغم.خاقانی.به اقبال تو از سگی برنتابم
که طبع هنر کم ز ضیغم ندارم.خاقانی.پادشاه وحوش از آن باشد
که بخود کار خود کند ضیغم.ابن یمین.|| ( ص ) گزنده. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ).
ضیغم. [ ض َ غ َ ] ( اِخ ) ابن مالک مکنی به ابومالک العابد. مردی پرهیزکار ودیندار و متقی بود و از زهد و ورع وی حکایتها نقل کرده اند. عبیداﷲبن عمر قال : اتیت صاحباً لی یقال له عمران بن مسلم فارانی موضعین مبتلین فی مسجده احدهما بحذاء الاَّخر، فقلت ما هذا، قال هذا و اﷲ من دموع ضیغم البارحة بین المغرب و العشاء و هو راکع. ازهربن مروان الرقاشی قال رأیت ضیغم العابد و کنت اذا رأیت رجلاً لایشبه الناس من الخشوع و الضر و طول الحزن. محمدبن الحسین قال : حدثنی مالک بن ضیغم قال قالت اُمﱡه یعنی ضیغماً ذات َ یوم : ضیغم ! قال : لبیک یا اماه. قالت کیف فرحک بالقدوم علی اﷲ. قال فحدثنی غیر واحد من اهله انه صاح صیحةً لم یسمعوه صاح مثلها قط و سقط مغشیاً علیه فجلست العجوز تبکی عند رأسه و تقول : بابی انت ما نستطیع ان نذکر بین یدیک شیئاً من امر ربک. قال و قالت له یوماً: ضیغم ! قال : لبیک یا اماه. قالت تحب الموت ؟ قال نعم یا اماه. قالت و لِم َ یا بنی ؟ قال رجاء خیر ما عند اﷲ. قال فبکت العجوز و بکی فتسامع اهل الدار فجلسوا یبکون لبکائهم. قال و قالت له یوماً آخر: ضیغم ! قال : لبیک یا اماه. قالت تحب الموت ؟ قال لا یا اماه. قالت لِم َ یا بنی ؟ قال لکثرة تفریطی و غفلتی عن نفسی. قال فبکت العجوز و بکی ضیغم و اجتمع اهل الدار و جعلوا یبکون ، و کانت امه عربیة کأنها من اهل البادیة. رجوع به صفة الصفوة ج 3 ص 270 شود.

معنی کلمه ضیغم در فرهنگ عمید

شیر.

معنی کلمه ضیغم در فرهنگ فارسی

گزنده، شیردرنده
( اسم ) شیر درنده شیر بیشه جمع : ضیاغم .
ابن مالک مکنی به ابی مالک العابد ٠ مردی پرهیزگار و دیندار و متقی بود و از زهد و ورع وی حکایت ها نقل کرده اند ٠

معنی کلمه ضیغم در فرهنگ اسم ها

اسم: ضیغم (پسر) (عربی) (تلفظ: zeyqam) (فارسی: ضِيغم) (انگلیسی: zeygham)
معنی: شیر بیشه زار، شیر قوی، کنایه از فرد شجاع و دلیر، شیر بیشه، ( به مجاز ) شجاع و دلیر، ( در اعلام ) نام چند تن از اشخاص در تاریخ، ( عربی، ضَیغم ) شیر بیشه

معنی کلمه ضیغم در ویکی واژه

شیر درنده، شیر بیشه.

جملاتی از کاربرد کلمه ضیغم

به چنگال ضیغم میازید دست میارید بر دوده ی خویش تنگ
اندر میان پیشه و وادی ز عدل تو ضیغم نهفته مخلب وارقم فگنده ناب
کاستر سگابی است و کشم خوک و سگ شین ضیغم لیون بود لئپار است خود پلنگ
ای جهاندار امیری‌ که ز بیم تو شود آهوی‌گم شده را راهنما ضیغم نر
قلم ز تیغ تو گفتا سخن که ناخن من درنده گشت چو چنگال ضیغم خونخوار
افسون حسود با موالیت افسانۀ روبهست وضیغم
قصد آهو نمی کند ضیغم تا تو رخش شکار کردی زین
همه دویده پی جستن حقوق بزرگ به چشم پیل دمان و به کام ضیغم نر
من نه آن ضیغم عدو شکرم کز جهان ساختم حریم تو غاب
نیروهای ارشدالدوله پس از غارت سمنان به سمت تهران حرکت کردند. آن‌ها در تاریخ ۲ شهریور ۱۲۹۰ شمسی پیش قراولان نیروهای دولتی به فرماندهی ضیغم السلطنه را در ده نامه]ده نمک[ نزدیکی آرادان شکست دادند[] و وارد آرادان شدند[]. در این درگیری تعدادی از افراد ایل (گروه حامیان مشروطه) در اردوی نیروهای دولتی حضور داشتند. منابع تاریخی تعداد نیروهای ارشدالدوله را بین دو تا سه هزار نفر ذکر کرده‌اند[].
زین طرفه بلا داد، که ماننده ی ضیغم افتاده میان گلّه ی آهو و اغنام