( ضعیفة ) ضعیفة. [ ض َ ف َ ] ( ع ص ) تأنیث ضعیف. زن سست و ناتوان.( منتهی الارب ). || ( اِ ) مطلق زن ( در اصطلاح فارسی زبانان ). || زن معهود. زن ناشناس. - احرُف ضعیفه ؛ واو، یا، الف و آن سه را احرف جوف و احرف هوائیه و حروف علة و حروف مدّ و لین نیز گویند.
معنی کلمه ضعیفه در فرهنگ معین
(ضَ فِ ) [ ع . ] (ص . ) مؤنث ضعیف . ۱ - زن سست و ناتوان . ۲ - زن ، (مطلق ) زوجه .
معنی کلمه ضعیفه در فرهنگ عمید
۱. [مجاز] زن. ۲. (صفت ) [قدیمی] = ضعیف
معنی کلمه ضعیفه در فرهنگ فارسی
مونث ضعیف، زن سست و ناتوان مونث ضعیفه . ۱ - زن سست و ناتوان . ۲ - زن ( مطلق ) زوجه یا احرف ( حروف ) ضعیفه . حروف عله : (الف ) و ( واو ) ی ( یائ ) .
معنی کلمه ضعیفه در ویکی واژه
مؤنث ضعیف. زن سست و ناتوان. زن، (مطلق) زوجه.
جملاتی از کاربرد کلمه ضعیفه
گفتم: باز گردید و خدایرا گویید که با چندین هزار هزار خلق پیرزنی ضعیفه را فراموش نکردی؟من که در همه جهان تو را دارم، هرگزت فراموش نکنم. تا کسی را فرستی که خدای تو کیست؟
و اما وجود واجب، پس هر چیزی دلیلی است واضح بر هستی او و هیچ موجودی نیست از محسوسات و معقولات و حاضر و غایب مگر اینکه شاهدی است صدق در وجود او پس شدت ظهور و جلای او سبب خفای از بعضی دیده های ضعیفه گشته.
نقل است که یک روز ضعیفه ای بر امام احمد حنبل آمد و گفت: بر بام، دوک میریسم و مشعله ای ظاهر گردد از آن خلیفه که میگذرد. به روشنایی آن مشعله، گاه هست که چند پاره دوک میریسم. روا بود یا نه؟
چنان پشتی قوی بود آن ضعیفه که پشت شرع را روی خلیفه
رفت و خود را بدین ضعیفه نمود صد هزاران غمش به غم افزود
گفتا چه اعتماد بر آنکس که بسته حبل بر گردن ضعیفه ی بیچاره از مَسَد
همه فرهنگ و فرّ و نیکوئی بود که الحق زان ضعیفه بس قوی بود
هاتفی آواز داد: چشم تو را هیچ خلل نیست، اما کعبه به استقبال ضعیفه ای شده است که روی بدینجا دارد.
گر حق این ضعیفهٔ بیچاره نیستی در دل مرا کجا بودی یاد خانمان؟
مَرد مُرد و ضعیفهی مسکین گشتدر «شهر نو» کرایهنشین