ضرس

معنی کلمه ضرس در لغت نامه دهخدا

ضرس. [ ض ِ ] ( ع اِ ) دندان. ( دهار ) ( منتهی الارب )( منتخب اللغات ) ( مهذب الاسماء ). سِن . ج ، ضُروس ، اضراس. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). و اضراس نام دیگر دندانهای آسیا یعنی طواحن است. ( از ذخیره خوارزمشاهی ). دندان کرسی. ( بحر الجواهر ). و آن شانزده دندانست از پس ضواحک ، هشت بر بالا و هشت بر زیر، چهار بر جانب راست و چهار بر جانب چپ. نام دندان آسیاست. دندان بزرگ یعنی دندان آسیا که بهندی داره گویند. ( غیاث ).
- به ضرس قاطع ؛ از روی یقین.
|| درددندان. دندان درد . || پشته درشت. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). || باران ِ اندک. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) ( مهذب الاسماء ). ج ، ضروس. || ( مص ) طول قیام در نماز. ( منتهی الارب ). بسیار ایستادن در نماز. ( منتخب اللغات ). || بند کردن چشم برقع. || ( اِ ) گیاه شیح. ( منتهی الارب ). درمنه. ( منتخب اللغات ). || درخت رمث که بیخ آنها پوسیده و خورده شده باشد. || سنگ که بدان گرداگرد چاه را برآورند. ( منتهی الارب ). سنگی که به آن چاه را بگیرند. ( منتخب اللغات ). ج ، ضُروس. || ضرس العیر؛ لقب شمشیر علقمةبن ذی قیفان است. ( منتهی الارب ).
ضرس. [ ض َ ] ( ع مص ) گزیدن سخت. ( منتهی الارب ). سخت گزیدن. ( منتخب اللغات ). || سخت شدن روزگار بر کسی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ). سختی زمانه. || سکوت تمام روز تا شب. ( منتهی الارب ). خاموش بودن تا شب. ( منتخب اللغات ). || بریدن بینی شتر به سنگ سپس آن گذاشتن بر آن دوال یازه را تا رام شود. ( منتهی الارب ). || بدندان آزمودن چوب را بنرمی و سختی. ( منتهی الارب ). بدندان نرمی و سختی چوب آزمودن. ( منتخب اللغات ). دندان برتیر نهادن و جز آن. ( تاج المصادر ). دندان بر تیر نهادن تا سخت است یا سست. ( زوزنی ). || برزیدن چاه به سنگ. ( تاج المصادر ). چاه به سنگ برآوردن. ( زوزنی ). برآوردن گرداگرد چاه را از سنگ. ( منتهی الارب ). || کند شدن دندان از ترشی. ( منتهی الارب ) ( منتخب اللغات ) ( زوزنی ) ( تاج المصادر ). خیره شدن دندان. خیرگی دندان. رجوع به خیرگی شود. || ( ص ، اِ ) زمین که جای جای گیاه دارد. ( منتهی الارب ).
ضرس. [ض َ رِ ] ( ع ص ) آنکه خشم گیرد از گرسنگی ( منتهی الارب ). غضبناک از گرسنگی. || بدخو. ( منتخب اللغات ). مرد تندخو. ( منتهی الارب ). مردی درشت. ( مهذب الاسماء ). ضَرِس ٌ شَرِس ٌ؛ مرد دشوارخو. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه ضرس در فرهنگ معین

(ض ) [ ع . ] (اِ. ) دندان آسیا. ج . اضراس ، ضروس . ، به ~ قاطع از روی یقین ، با کمال اطمینان .

معنی کلمه ضرس در فرهنگ عمید

دندان، به ویژه دندان آسیا.
* ضرس قاطع: [مجاز] با اطمینان.

معنی کلمه ضرس در فرهنگ فارسی

دندان، دندان آسیا
( اسم ) ۱ - دندان سن . ۲ - دندانهای آسیا طواحن جمع : اضراس ضروس یا به ضرس قاطع . از روی یقین با کمال اطمینان .
نام اسپی که نبی صم از فزاری خرید و نام آن به سکب تغییر فرمود ٠

معنی کلمه ضرس در ویکی واژه

دندان آسیا.
اضراس، ض
به ~ قاطع از روی یقین، با کمال اطمینان.

جملاتی از کاربرد کلمه ضرس

چو جولان کند هست کوه روان چو گنبد زند گنبد اخضرست
ملازمِ تو وجودم نه حاضرست و نه غایب مصاحبِ تو دلم در مراحل است و منازل
چو ماه همره من شد سفر مرا حضرست به زیر سایه او می‌روم نشیب و فراز
ماه بزم افروز عالم سوز من چون حاضرست پیش شمع عارضش پروانه می باشد شدن
در محله رودبند در شمال غربی شهر دزفول و در ارتفاعی مشرف به رودخانه، بقعه پیر رودبند قرار دارد. گنبد این بنا مضرس ودارای ۲۰ سط است که این سبک معماری متعلق به خوزستان و بوشهر می‌باشد. تاریخ ساخت این بنا به دوره تیموریان (۷۷۱–۸۴۵ هجری قمری) تعلق دارد ولی مرمت آن مربوط به روزگار شاه عباس صفوی و به سال ۱۰۳۰ هجری قمری است. بنای این بقعه را به زمان گورکانیان و به دستور امیرتیمور گورکانی نسبت داده‌اند و در زمان شاه عباس اقدام به مرمت آن شده. بقعه رودبند در تپه‌ای به ارتفاع ۲۲ متر قرار گرفته‌است ودارای گنبد سفید مخروطی به ارتفاع ۱۸ متر می‌باشد.
مرا هرچند با خال و خطت جان در میان باشد خطت خضرست و نوشد چشمه آب بقا از من
مگر پیروزه ی خط تو خضرست که لعلت عین آب زندگانیست
محب تست اگر حاضرست اگر غایب غلام تست اگر مدبرست و گر مقبل
هر رقم از جوهر تیغت گواه نصرتست هست مضمونش یکی صد خط اگر بر محضرست
دل که مملو از هوای دوست باشد چون حباب جلوه اش بالای دریای سپهر اخضرست
گنبد مضرس (دندانه دار) سفید رنگ و عمارت بقعه شاه ابوالقاسم از دور کاملاً جلوه‌گر است. در اطراف بقعه، قبرستان وسیعی است که در آن وجود سنگ قبرهای قدیمی، نشانگر تاریخ این بنا می‌باشد.
هیچ از تو فوت نیست، همه با تو حاضرست ای از درخت بخت شده شاد و منحنی