ضربتی
معنی کلمه ضربتی در ویکی واژه
جملاتی از کاربرد کلمه ضربتی
چاشنی کردم من از هر شربتی هیچ مرهم زو نبد بیضربتی
عاقبت چون ضربتی خورد از قدر شد دل و جانش همه زیر و زبر
ز دست ناوک اندازان چشمت نخستین ضربتی بر جان بیاید
فریاد دف هر آینه از ضربتی بود عیبش مکن که ناله ی نی بر مجاز نیست
لیک نامقبلی ز کین داری ضربتی زد به سینه اش کاری
هر که دید از قوم کوفی فرصتی زد به جسم نازنینش ضربتی
ز ضربتی که ز شمشیر او به هند رسید کمر شکسته دمد نیشکر ز هندستان
فجعل رسول اللَّه یمسحها و هی تلتئم باذن اللَّه کأن لم تکن. و قتادة بن نعمان را ضربتی بر چشم آمد، چشمش از چشمخانه بیرون افتاد رسول خدا (ص) آن دیده بر جای خویش نهاد، فعادت کاحسن ما کانت.
زان ضربتیکه بر سر مرحب زدی هنوز آواز مرحباست که خیزد ز هر دیار
گفت من مردی ام دلاور، او را بفریبم ضربتی زنم، آن گه بر گردم و بکوه بر شوم کس بمن در نرسد. صفوان گفت عیالت با عیال من و دین تو بر من، هان تا چه داری! فخرج فشحذ سیفه و سمّه، ثم خرج الی المدینة، شمشیر تیز کرد و زهر آلود کرد و بقصد مدینه از مکه بیرون شد. چون در مدینه شد عمر خطاب وی را بدید اندیشهناک شد.