معنی کلمه ضرار در لغت نامه دهخدا
ضرار. [ ض ِ ] ( ع مص ) مُضارّة. گزند رسانیدن یکدیگر را. || جزای ضرر. و قوله تعالی : اتخذوا مسجداً ضراراً ؛ ای مضارة لاهل مسجد قبا. ( منتهی الارب ). || لا ضرر و لا ضرار؛ قاعده فقهی است ومأخوذ از حدیث نبوی «لا ضرر و لا ضرارَ فی الاسلام ».
ضرار. [ ض ِ ] ( اِخ ) ابن احمدبن ضرار الضّبی ، مکنی به ابوالحسن. جده ضرار بنی بعض جامع الیهودیة الموضع الذی یعرف بضرارآباذ. حدثنا سلیمان بن احمد ثنا ضراربن احمدبن ضرار الاصبهانی ثنا احمدبن یونس الضبی ثنا حجاج بن محمد عن ابن جریح اخبرنی زیادبن سعد ان قزعة مولی عبدالقیس اخبره انه سمع عکرمة مولی ابن عباس یقول قال ابن عباس صلیت الی جنب النبی ( ص ) و عائشة خلفنا تصلی معنا و انا الی جنب النبی ( ص ). حدثناابومحمدبن حیان ثنا ابوالحسن ضراربن احمدبن ضرار الضبی من حفظه ثنا احمدبن یونس الضبی ثنا عبداﷲبن بکر السهمی عن حمید عن انس بن مالک قال قال رسول اﷲ ( ص ) دخلت ُ الجنة فاذا انا بقصر من ذهب فقلت لمن هذا القصر؟فقیل لرجل من قریش ، فظننت ُ انّی انا هو فقال لعمربن الخطاب هذا او نحوه. ( ذکر اخبار اصفهان ج 1 ص 351 ).
ضرار. [ ض ِ ] ( اِخ ) ابن الحسین. صاحب عیون الاخبار گوید: قیل لضراربن الحسین : ما السرور؟ قال : لواء منشور و جلوس علی السریر والسلام علیک ایها الامیر. ( عیون الاخبار ج 1 ص 258 ).
ضرار. [ ض ِ ] ( اِخ ) ابن الخطاب بن مرداس بن کبیربن عمرو آکل السقب بن حبیب بن عمروبن شیبان بن محارب بن فهربن مالک الفهری. مردی شجاع و شاعر و سوار و از قائدین عرب و صحابی بود. وی روز غزو اُحد و خندق با مسلمین جنگهای سخت کرد و در فتح مکه اسلام آورد، و در فتح شام نیز وی را حکایاتی است. گویند در قریش اشعر از وی کس نبود و درفش کاویانی را در جنگ قادسیه وی بدست کرد و آن را به سی هزار درم بفروخت.فتح ماسبذان و شیروان نیز او کرد و در وقعه اجنادین کشته شد. ( الاعلام زرکلی ج 2 ص 440 ) ( حبیب السیر ج 1 ص 125، 164، 165 ) ( امتاع الاسماع ص 96، 152، 231، 232 ).
ضرار. [ ض ِ ] ( اِخ ) ابن الشماخ ، ملقب به مزرد . و صاحب تاج العروس در ماده زَرَد، المزرد ( کمحدث ) ابن ضرار آورده است. لقب اخی الشماخ الشاعر.