ضخام. [ ض ُ ] ( ع ص ) کلان و فربه هرچه باشد. ( منتهی الارب ). بزرگ. ( مهذب الاسماء ). بزرگ جثه. زَفت. قوی. بزرگ از هرچیزی. ( منتخب اللغات ) . ضخام. [ ض ِ ] ( ع ص ) ج ِ ضَخم. ( منتهی الارب ).
معنی کلمه ضخام در فرهنگ معین
(ضُ ) [ ع . ] (ص . ) فربه ، بزرگ جثه .
معنی کلمه ضخام در فرهنگ عمید
۱. کلان، بزرگ، ستبر. ۲. فربه.
معنی کلمه ضخام در فرهنگ فارسی
( صفت ) کلان و فربه : بزرگ چثه زفت . جمع ضخم
معنی کلمه ضخام در ویکی واژه
فربه، بزرگ جثه.
جملاتی از کاربرد کلمه ضخام
هرچه زنندم به طعنه زخم که بازآ پوست به تن میفزایدم به ضخامت
سه برابر سختتر از فولاد باضخامت مشابه است.
مثال ۲: ترسیم پاره خطی با نقطهٔ شروع (۵۰ ،۷۰)، و نقطهٔ انتهایی (۴۰۰ ،۲۰۰) (با واحد پیکسل)، به رنگ قرمز، و دارای ضخامت ۸ پیکسل
دومین اثر غیرعادی این است که ابر شاره هلیم میتواند فیلمی از شاره به ضخامت یک اتم تشکیل دهد و از اطراف ظرف محتوی آن بالا آید.
نشان دهنده گشتاورهایی است که از هیستوگرام محاسبه شدهاست. برای بازهٔ با ضخامت ثابت
وَ حُورٌ عِینٌ قرأ ابو جعفر و حمزة و الکسائی بکسر الراء و النون ای و بحور عین. و قرأ الباقون بالرفع یعنی و لهم حور عین ای بیض عین، ای ضخام العیون هذا تفسیر النبی (ص) فی جواب ام سلمه.
موری را دیدند به زورمندی کمر بسته و ملخی را ده برابر خود برداشته. به تعجب گفتند: این مور را بینید که با این ناتوانی باری را به این گرانی چون می کشد؟ مور چون این سخن بشنید بخندید و گفت: مردان بار را به نیروی همت و بازوی حمیت کشند نه به قوت تن و ضخامت بدن.