ضجیع

معنی کلمه ضجیع در لغت نامه دهخدا

ضجیع. [ ض َ ] ( ع ص ) همخوابه. ( منتهی الارب ). هم بستر. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ). برخوابه. کمیع : هزاروسیصد مرد بر آن صحراء ضجیع تراب و اکیل نسر و غراب گردانیدند. ( ترجمه تاریخ یمینی ص 266 ).
یاد آور ز آن ضجیع و زآن فراش
تا بدین حد بیوفا و مُر مباش.مولوی.

معنی کلمه ضجیع در فرهنگ معین

(ضَ ) [ ع . ] (ص . ) هم بستر.

معنی کلمه ضجیع در فرهنگ عمید

هم خوابه، هم بستر.

معنی کلمه ضجیع در فرهنگ فارسی

( صفت ) همخوابه هم بستر .

جملاتی از کاربرد کلمه ضجیع

ثم عرج الی ضجیعیه و اسئل لمن المرقد الذی فیه حلا
این جوش و خروش بدین قطیعت است و این بانگ و نفیر بدین ضجیعت بآستین آب از روی رفته شد و انالله و انا الیه راجعون گفته آمد، با خود گفتم نخست باستقبال این غم و حلقه این ماتم باید رفت و حق گزاری باید کرد و مسلمانان را یاری.
همیشه دولت بیدار باد و بخت توزان که فتنه بخت حسود ترا شدست ضجیع
طوفان عشقش دل گرفت، از نوح تا ساحل گرفت در سایه‌اش منزل گرفت، تا شد ضجیع ابن عم
یاد آور زان ضجیع و زان فراش تا بدین حد بی‌وفا و مر مباش
و الشبل ان اضحی و بات و ضیعا لا یرتضی العجل السفیط ضجیعا