معنی کلمه ضب در لغت نامه دهخدا
- امثال :
اضل از ضب ؛ گمراه تر از سوسمار، چه او چون از سوراخ بیرون آید کرّت دیگر راه بسوراخ نبرد. و نیز در مثل است : اعق من ضب ، و کذا اخدع من ضب ، و گویند: لاافعله حتی یحن الضّب فی اثر الابل الصادرة. و کذا: لاافعله حتی یرد الضب لأنه لایشرب ماءً. ( منتهی الارب ).
|| بغض. خشم. کینه. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || شکوفه که از کارد بیرون آید. ( مهذب الاسماء ): ضب نخله ؛ طلع آن است. || رجل خَب ٌ ضَب ﱡ؛ مرد گربز پرکار. ( منتهی الارب ). || بیمارئی است در آرنج شتر. || آماس سپل شتر. || آماس سینه شتر. || بیمارئی در لب که خون رود از وی. ( منتهی الارب ). || بیمارئی که در لب پیدا می گردد و بدان از لب خون روان میشود. ( منتخب اللغات ).