ضب

معنی کلمه ضب در لغت نامه دهخدا

ضب. [ ض َب ب ] ( ع اِ ) سوسمار. ( منتهی الارب ) ( دهار ). بُرق. بهندی آن را گوگو نامند. ( آنندراج ).ج ، اَضُب ، ضِباب ، ضُبّان ، و مَضَبّة. صاحب تحفه گوید: بفارسی سوسمار نامند و او حیوانیست کوچکتر از گربه مابین سیاهی و زردی و دنباله او بسیار کوتاه و درشت و شبیه به ثمر درخت سرو. در سیُم گرم و خشک و گوشت او مقوی باه و سرگین او با سرکه جهت بیاض چشم و کلف و نمش و ضماد شق کرده او جاذب پیکان و خار و سموم جانوران است و طلای جلد سوخته او مورث بی حسی عضو است بحدی که اگر قطع کنند متألم نگردد، و مضر محرورین ، و مصلحش بُقول بارده است. ( تحفه حکیم مؤمن ). بچه سوسمار که اول میزاید او را حسل میگویند و بعد از آن غیداق خوانند و بعد از آن مطبّخ و بعد از آن خضرم و چون بتمامی رسد ضَب گویند. صاحب اختیارات گوید: ضَب ، عضائه است و عضا نیز گویند و آن نزدیکست به ورل و بپارسی سوسمار خوانند. سرگین وی بر کلف و نمش طلا کنند زایل گرداند و سفیدی که در چشم بود ببرد. ( اختیارات بدیعی ). انطاکی گوید: ضب ، بین الورل و الحرذون و قیل هو الحرذون و الصحیح انه اکبر حجماً و اشد صفرة قصیرالذنب خشن یشبه جلده جلد البغال و الحمیر بعد الدبغ و المعروفة الآن بالبرغال یکثر بنواحی العراق ، و هو حار یابس فی الثالثة اذا شق و وضع علی السموم جذبها و کذا السلی و النصول و بعره اجود من بعر الحرذون فی قلع البیاض و قیل ان جلده اذا احرق و مسح به العضو الذی یراد قطعه لم یحس فیه بالم و اخثاؤه تجلو الکلف عن تجربة و هو یضر المحرورین و یصلحه البقل و الخل. ( تذکره ضریر انطاکی ). و در حدیث است که سوسماری پیغمبر اکرم را بیاوردند و آن حضرت آن را نخورد و حرام نیز نفرمود، بدین جهت ابوحنیفه و اصحاب وی خوردن آن را مکروه دانسته اند و شافعی غیرمکروه شمرده و قول اخیر رایج تر است.
- امثال :
اضل از ضب ؛ گمراه تر از سوسمار، چه او چون از سوراخ بیرون آید کرّت دیگر راه بسوراخ نبرد. و نیز در مثل است : اعق من ضب ، و کذا اخدع من ضب ، و گویند: لاافعله حتی یحن الضّب فی اثر الابل الصادرة. و کذا: لاافعله حتی یرد الضب لأنه لایشرب ماءً. ( منتهی الارب ).
|| بغض. خشم. کینه. ( منتهی الارب ) ( مهذب الاسماء ). || شکوفه که از کارد بیرون آید. ( مهذب الاسماء ): ضب نخله ؛ طلع آن است. || رجل خَب ٌ ضَب ﱡ؛ مرد گربز پرکار. ( منتهی الارب ). || بیمارئی است در آرنج شتر. || آماس سپل شتر. || آماس سینه شتر. || بیمارئی در لب که خون رود از وی. ( منتهی الارب ). || بیمارئی که در لب پیدا می گردد و بدان از لب خون روان میشود. ( منتخب اللغات ).

معنی کلمه ضب در فرهنگ فارسی

سوسمار
( اسم ) سوسمار جمع : اضب ضباب ضبان .
ابن الفراضه بن عمرو برادر نائله

معنی کلمه ضب در ویکی واژه

سوسمار.

جملاتی از کاربرد کلمه ضب

بحر: مقتضب مطوی
ضبط نفس طرفه پلی داشته‌ست قطره به این جهد، ز دریاگذشت
عربده خو را به قهر بی‌هده گو را به جبر کرده به نیشِ زبان زهرِ غضب در دهن
ناله‌ها در سینه از ضبط نفس خون کرده‌ام آشیان لبریز نومیدی‌ست از پرواز من
باز چرا منتظر رحمتم کز برم آن شاهد غضبان گذشت
پی ضبط این عالم پیچ پیچ در آئی به آئین قربان قلیچ
عدل شه را دید در ضبط حشم که نیارد کرد کس بر کس ستم
• اجراهای زنده در ۱۴ اکتبر ۱۹۹۰ طی کنسرت گروه در استادیوم ومبلی لندن ضبط شده‌اند.
استراتو واریوس تا به امروز موفق به ضبط ۱۲ آلبوم استودیویی و ۱۶ آلبوم تک و ای پی شده است.
گذرنامه آی وی‌وی در سال ۲۰۱۱، وقتی دستگیر شد ضبط شد اما سرانجام در ۲۲ ژوئیه ۲۰۱۵ گذرنامه‌اش را پس گرفت و می‌تواند برای حضور در نمایشگاه مرور آثارش به لندن برود.
دهر شد ماتم سرای فوت مطلبهای دل چون کنم در گریه ضبط خود، که جای گریه است