ضایر

معنی کلمه ضایر در لغت نامه دهخدا

ضایر. [ ی ِ] ( ع ص ) ( از «ض ی ر» ) ضائر. زیان رساننده :
دولت ضایر بگاه صلح تو نافع شود
دولت نافع بگاه خشم تو ضایر شود.منوچهری.

معنی کلمه ضایر در فرهنگ معین

(یِ ) [ ع . ضائر ] (اِفا. ) زیان رساننده ، ضرر رساننده .

معنی کلمه ضایر در فرهنگ عمید

ضرر رساننده، زیان رساننده.

معنی کلمه ضایر در فرهنگ فارسی

( اسم ) ضرر رساننده زیان رساننده .

جملاتی از کاربرد کلمه ضایر

آن بس بس غضایری از بخشش ملک اینجا ز هر معانی در خور نکوتر است
غضایری که اگر زنده باشدی امروز به شعر من کندی فخر در همه احوال
از خواجه بوالفتوح غضایری شنیدم کی گفت هر روز نماز دیگر بر در خانقاه شیخ بر سر کوی عدنی کویان دکانی بود، آب زدندی و برفتندی و فرش افگندندی و شیخ آنجا بنشستی و پیران پیش شیخ بنشستندی و جوانان بیستادندی، و موضعی با نزهت و گشاده و خوش بودی. یک روز شیخ هم برین قرار نشسته بود، سر از پیش برآورد و گفت خواهید تا جاسوس درگاه خدای تعالی را ببینید؟ درین مرد نگرید. جمع بازنگریستند، کسی را ندیدند، در حال استاد امام ابوالقسم قشیری از سر کوی درآمد، چون فراز آمد سلام گفت و برگذشت، شیخ از پس قفای او نگریست و گفت استاد استاد است.
بدین عروض و قوافی غضایری گوید اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
از تاج الاسلام ابوسعد بن محمد السمعانی شنودم در مجلس بر در مشهد شیخ قدس اللّه روحه العزیز کی گفت: من با پدر بهم به حج بودیم، چون از مناسک حج فارغ شدیم پدرم گفت تا شیخ عبدالملک طبری را زیارت کنیم و او از بزرگان مشایخ عصر بوده است و او را کرامات مشهورست، چنانک خواجه بوالفتوح غضایری حکایت گفت کی از یکی از بزرگان متصوفه شنیدم کی گفت روزی در مسجد حرام نشسته بودم پیش شیخ عبدالملک طبری، شخصی از در مسجد درآمد بر هیئت آدمی و لکن نه چون آدمیان، شیخ عبدالملک را گفت: الغدانمر الی سالار؟ شیخ عبدالملک گفت: نعم، آن شخص برفت. درویشی حاضر بود گفت ای شیخ بحرمت مصطفی صلی اللّه علیه و سلم کی بگویی کی این چه کس بود و چه گفت. شیخ عبدالملک گفت خضر بود علیه السلام، گفت فردا می‌آیی تا به مدینه شویم؟ گفتم آیم و ازین چنین کرامات او را بسیارست. تاج الاسلام گفت بهم بخانقاه مکه شدیم به طلب او، گفتند او نماز کرده است و به مسجد عایشه رضی اللّه عنها شده است راه میقات و عمره نیکو می‌کند کی آنجا سنگها درشت و ناخوش است، نرم می‌کند تا پای حاجیان مجروح نگردد. او را آنجا باید طلب کرد. آنجا رفتم و از دور بیستادم و او رادیدم مرقعی پوشیده و میان دربسته و بر سنگی نشسته و سنگی دیگر بمیتین خردمی‌کرد. چون سنگ تمام بشکست روی سوی ما آورد سلام گفت، او جواب داد و گفت نزدیکتر آیید، فراتر شدیم، پدرم گفت من از خراسانم از شهر مرو پسر مظفر سمعانی. گفت می‌دانم، پس گفت به حج آمدۀ؟ پدرم گفت آری گفت بمیهنه نرسیدۀ؟ گفت رسیده‌ام گفت زیارت شیخ بوسعید بکردهٔی؟ گفت کرده‌ام. گفت پس اینجا چه می‌کنی و این راه دراز بچه کار آمدۀ؟ این بگفت و بکار خویش مشغول گشت و ما خدمت کردیم و بازگشتیم. پس تاج الاسلام گفت از آن وقت باز که من این سخن بشنودم بر خویشتن فریضه کرده‌ام هر سالی که مردمان به حج روند من به زیارت شیخ اینجا آیم.
خدای داند کاندر پناه شاه جهان غضایری را می نشمرم به شعر همال
کجا شریف بود چون غضایری بر تو ز طبع باشد چونانکه زر سرخ و سفال
دولت ضایر به گاه صلح تو نافع شود دولت نافع به گاه خشم تو ضایر شود
ایا غضایری ای شاعری که در دل تو بجز تو هر که بود جمله ناقص اند ونکال
گفت: آنکه با تو طعام می‌خورد و از تو می‌گریزد و ازتو می‌خرد و به تو می‌فروشد و دلش در حضایر قدس پشت به بالش انس بازنهاده باشد.