ضافی

معنی کلمه ضافی در لغت نامه دهخدا

ضافی. ( ع ص ) تمام. و یقال : ضافی الفضل علی قومه. ( مهذب الاسماء ). فراخ عیش و تمام نعمت. || ثوب ٌ ضاف ؛ جامه کامل و تمام. ( منتهی الارب ). || رجل ٌ ضافی الرأس ؛ مرد بسیارموی. ( منتهی الارب ).

معنی کلمه ضافی در فرهنگ فارسی

( اسم ) صفت ) کامل تمام .
تمام فراخ عیش و تمام نعمت یا ثوب ضاف جامه کامل و تمام یا رجل ضافی الراس مرد بسیار موی

معنی کلمه ضافی در ویکی واژه

کامل، تمام.

جملاتی از کاربرد کلمه ضافی

اما سبب آنکه گفتیم خیر مطلق یک معنی است که همه اشخاص دران اشتراک دارند آنست که هر حرکتی از جهت رسیدن به مقصدی بود، و همچنین هر فعلی از جهت حصول غرضی باشد، و در عقل جایز نیست که کسی حرکتی و سعیی بی نهایت می کند نه از برای ادراک مطلوبی، و آنچه غرض بود در هر فعل باید که فاعل را دران خیری متصور باشد، و الا عبث افتد و عقل آن را قبیح شمرد. پس اگر آن غرض در نفس خویش خیر بود خیر مطلق آن بود، و اگر سبب بود در حصول خیری که خیریت آن خیر زیادت بود آن خیر به اضافت بود، و آن خیر خیر مطلق؛ و چون صناعتها و رویتهای همه عاقلان متوجه به سوی چنین خیری است پس خیر مطلق در همه یک معنی مشترک بود، و واجب بود معرفت آن معنی تا همه کس همت بر طلب آن مقصور دارند، و از توجه به خیرات پراگنده اضافی احتراز نمایند و از غلط ایمن شوند، چیزی که نه خیر بود بخیر نشمرند تا بدان مرتبه یا مرتبه نزدیک بدان برسند، انشاء الله.
ز رحمانی نفس بشنو تو نیکو اضافی است و وحدانی وجود او
حقیقت- چون در مظهر انسانی رتبت به نهایت رسید، و صفات و اسماء به کلیت در او ظاهر شد اعتراف به نطق خاص، به صفت اضافی صادر گشت: و اذ اخذ ربک من بنی آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی.
بود بسط وجود اعنی اضافی بسوی کل ممکن بی‌منافی
و اعجب من ذا و ذالننی اراک بعین الرضافی الغضب
اما نبود وصف اضافی هنر ذات این فتوی همت بود ارباب همم را
در طی بازداشت، آنها باید جداگانه از بزرگسالان نگهداری شوند، مگر اینکه با والدین و اعضای خانواده خود باشند. غذای اضافی باید با توجه به نیازهای فیزیولوژیکی آن‌ها داده شود.
چو آب و گل شود یکباره صافی رسد از حق بدو روح اضافی
آزادم از بهشت اضافی و فارغم از هر که دل فریفته گردد بدین غرور