صیرورت. [ ص َ رَ ] ( ع مص ) گردیدن. شدن. ( غیاث اللغات ). گشتن. صیرورة. رجوع به صیرورة شود. صیرورة. [ ص َ رَ ] ( ع مص ) گشتن. ( ترجمان علامه جرجانی ) ( تاج المصادر بیهقی ). || بازگردیدن کار. || میل کردن بسوی کسی. ( منتهی الارب ). || ( اصطلاح فلسفه ) شدن. هرقلیطوس افیسوسی که یکی از فلاسفه نحله ایونی و از حکمای یونانی قبل از سقراط است ، اصل عالم را تبدل و بی قراری و شدن میداند. وی منکر وجود ثابت و پایدار است و عالم را به رودی تشبیه میکند که همواره روان است و یک دم مانند دم دیگر نیست. او میگوید: هیچ چیز را نمی توان گفت می باشد، بلکه باید گفت میشود و شدن نتیجه کشمکش اضداد است. ( از سیر حکمت ج 1 ص 4 ).
معنی کلمه صیرورت در فرهنگ عمید
از حالتی به حالت دیگر درآمدن.
معنی کلمه صیرورت در فرهنگ فارسی
بازگشتن، گردیدن، شدن، ازحالتی به حالت دیگردر آمدن گردیدن
معنی کلمه صیرورت در ویکی واژه
گردیدن، شدن. شوند
جملاتی از کاربرد کلمه صیرورت
اگر کسی گوید: شعیب پیغامبر بود، و هرگز بر دین ایشان و بر کفر نبوده، چونست که میگوید: وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها؟ «عود» بازگشتن است بچیزی که یک بار در آن بوده. جواب آنست که «عود» بمعنی ابتدا نیز استعمال کنند بمعنی صیرورت، عاد، ای: صار، و عاد، ای: لحق. یقال: عاد علیّ من فلان مکروه، و ان لم یکن سبق مکروه قبل ذلک، و تأویله: لحقنی منه مکروه، فعلی هذا معنی قوله: لَتَعُودُنَّ فِی مِلَّتِنا ای: لتدخلن و لتصیرن فی ملتنا. وَ ما یَکُونُ لَنا أَنْ نَعُودَ فِیها ای: ندخل و نصیر فیها. و معنی قوله: إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها ای فی سابق علمه و عند اللوح و القلم، و قیل: إِذْ نَجَّانَا اللَّهُ مِنْها لم یجعلنا من اهل ملتکم.
وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ میگوید در علم خدا پیش از آفرینش وی از جمله کافران بود، و قیل، صار من الکافرین حین ابی السجود و معنی کان در قرآن بر وجوه است بمعنی مستقبل چنانک گفت وَ کانَ یَوْماً عَلَی الْکافِرِینَ عَسِیراً فِی یَوْمٍ کانَ مِقْدارُهُ أَلْفَ سَنَةٍ و بمعنی حال چنانک گفت کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ کَیْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا و بمعنی وقوع چنانک گفت وَ إِنْ کانَ ذُو عُسْرَةٍ و بمعنی صیرورت چنانک گفت فَکانَ مِنَ الْمُغْرَقِینَ. وَ کانَ مِنَ الْکافِرِینَ و بمعنی ماضی و حال و مستقبل چنانک گفت وَ کانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِیماً وَ کانَ اللَّهُ سَمِیعاً عَلِیماً.