صیاح. [ ص ِ / ص ُ ] ( ع اِ ) آواز بلند حسب طاقت. ( منتهی الارب ). آواز. نوحه. فغان. ( غیاث اللغات ). بانگ. ( مهذب الاسماء ). || ( مص ) آواز کردن. ( منتهی الارب ). بانگ کردن. ( تاج المصادر بیهقی ) : این طلب همچون خروسی در صیاح میزند نعره که می آید صباح.مولوی.|| ( مص ) یکدیگر را آواز دادن. ( منتهی الارب ). صیاح. [ ص َی ْ یا ] ( ع اِ ) بوی خوشی است یا سرشستنی است. ( منتهی الارب ). عطر و قیل غِسل. ( اقرب الموارد ). || ( ص ) بانگ کننده. ( مهذب الاسماء ). آنکه بسیار فریاد کند. ( اقرب الموارد ). صیاح. [ص َی ْ یا ] ( اِخ ) از ستارگان ، و از ثوابت و از صور شمالی است. حارس الشمال. راعی الشاء. عرقوب الاسد. طاردةالبرد. درک الاسد. بقار. گاوچران. رجوع به ثوابت شود.
معنی کلمه صیاح در فرهنگ معین
(ص ) [ ع . ] (مص ل . ) بانگ کردن ، آواز دادن .
معنی کلمه صیاح در فرهنگ عمید
آواز بلند، بانگ.
معنی کلمه صیاح در فرهنگ فارسی
بانگ کردن، فریادکردن ، بانگ، آواز ۱ - ( مصدر ) یکدیگر را آواز دادن . ۲ - ( اسم ) آواز بلند . ۳ - نوحه فغان. از ستارگان و از ثوابت و از صور شمالی است
معنی کلمه صیاح در ویکی واژه
بانگ کردن، آواز دادن.
جملاتی از کاربرد کلمه صیاح
کتبالروح سراحی الکاس صیاحی ز تو اندر دورانم، که ره دور گشادی
نقلست که وقتی شبلی همی گریست و میگفت: آه آه جنید گفت: شبلی خواست تا در امانتی که حضرت الهیت بودیعت بدو داده است خیانتی کند او را به صیاح آه مبتلا کردند جنید چون این سخن بگفت: چیزی در خاطر مستمعان افتاد به نور ایمان خبر یافت گفت: زنهار خاطرها از شبلی نگاه دارید که عین الله است در میان خلق چنانکه یک روز اصحاب شبلی را مدح میگفتند که این ساعت بصدق و شوق اوکسی نیست و عالی همت و پاک رو تر ازو کسی نیست از روندگان ناگاه شبلی درآمد وآنچه میگفتند بشنود جنید گفت: شما او را نمیدانید او مردود و مخذول و ظلمانیست او را از اینجا بیرون کنید اصحاب بیرونش کردند شبلی بر آن استان نشست و اصحاب در ببستند وگفت: ایها الشیخ تو میدانی که ما هرچه در حق شبلی گفتیم راست گفتیم این چه بود که فرمودی گفت: آنچه او را میستودید هزار چندانست اما شما او را به تیغ تیز پی میکردید ما سپری در آن پیش نهادیم و پی گم کردیم.
از غیب شنو نعره مستان و خمش کن یک غلغله پاک ز آواز صیاحی
از صیاح عرب و فرس و فرنگ و لُر و هند هر چه مستعمل او نیست، شمارم مهمل
هم به صیاحان شام ارغنون مقصد اصلی و امر کاف و نون
و اوحی اللَّه الی موسی (ع): یا موسی! لا تطوّل فی الدنیا املک. فیقسو قلبک، و قاسی القلب منی بعید، و کن خلق الثیاب جدید القلب تخفی علی اهل الارض، و تعرف فی اهل السماء، و اقنت بین یدیّ قنوت الصابرین، و صح الیّ من کثرة الذّنوب صیاح الهارب من عدوّه، و استعن بی علی ذلک، فانّی نعم العون و نعم المستعان»!
اصیح اشتیاقا کلما ذکرالحمی و غایة جهد المستهام صیاح
اعلم ان الغبار مرتفع بالریاح مثل هوی اختفی وسط صیاح شدید