صوفیگری

معنی کلمه صوفیگری در لغت نامه دهخدا

صوفیگری. [ گ َ] ( حامص مرکب ) صوفیی. تصوف. صوفی بودن :
کند حق ِ صوفیگری را اَدا
به یک چشم بیند بشاه و گدا.ملاطغرا ( از آنندراج ).

معنی کلمه صوفیگری در فرهنگ معین

(گَ ) [ ع - فا. ] (حامص . ) تصوف .

معنی کلمه صوفیگری در فرهنگ عمید

[عربی. فارسی]
۱. صوفی بودن.
۲. (اسم ) تصوف.

معنی کلمه صوفیگری در فرهنگ فارسی

صوفی بودن، تصوف
صوفیی تصوف صوفی بودن .

معنی کلمه صوفیگری در ویکی واژه

تصوف.

جملاتی از کاربرد کلمه صوفیگری

ابراهیم اردوبادی در میانهٔ عمر حدود ۱۰۴۰ قمری، ۱۶۳۰ میلادی به هندوستان رفت و به دربار شاه جهان راه یافت و عهده دار تربیت و تدریس فرزندان جعفرخان وزیر شاه جهان گردید. وی پس از چندی به مال و ثروت فراوان رسید اما پس از مدتی دل از تعلقات دنیایی برید و به صوفیگری روی آورد. اردوبادی به ایران بازگشت و در اصفهان مسکن گزید.
ذوق صوفیگری ار هست تو را باید از خویش نظر بست تو را
این نه صوفیگری و درویشیست نامسلمانی و کافر کیشیست
این نه صوفیگری و آزادیست بلکه کیدیگری و قوادیست
ای به صوفیگری آوازه بلند کرده زین شغل به آوازه پسند
خواهی که به صوفیگری از خود برهی باید که هوا و هوس از سر بنهی
دل نشده صاف ز نام آوری نام برآورده به صوفیگری
من ندانم چیست این صوفیگری کش سراسر حقه اس چون بنگری
در تصوف گر تو رنجی میبری من بسم پیر تو در صوفیگری
و این غلام الخلیل مردی مُرائی بود و دعوی پارسائی و صوفیگری کردی. خود را در پیش خلیفه و سلطانیان معروف گردانیده بود به مکر و شعبده و دین را به دنیا بفروخته چنان‌که اندر زمانهٔ ما بسیارند و مَساوی مشایخ و درویشان بر دست گرفته بود در پیش خلیفه. و مرادش آن بود تا مشایخ مهجور گردند و کس بدیشان تبرک نکند تا جاه وی بر جای بماند.
کن به صافی صفتان رهبریش متصف دار به صوفیگریش