صورتی
معنی کلمه صورتی در فرهنگ عمید
۲. (صفت نسبی ) دارای چنین رنگی.
معنی کلمه صورتی در فرهنگ فارسی
معنی کلمه صورتی در دانشنامه عمومی
براساس بررسی های انجام شده در اروپا و ایالات متحده، صورتی رنگی است که اغلب جذابیت، ادب، حساسیت، شیرینی، کودکی، زنانگی و عاشقانگی را تداعی می کند. ترکیبی از صورتی و سفید با عفت و بی گناهی همراه است، در حالی که ترکیبی از پیوندهای صورتی و سیاه به اغواگری دلالت دارد.
رنگ صورتی از زمان های قدیم در ادبیات توصیف شده است. در ادیسه، که در حدود ۸۰۰ سال پیش از میلاد مسیح نوشته شده است، هومر نوشت: «پس، هنگامی که کودک صبح، سپیده دم صورتی ظاهر شد …» شاعران رومی نیز این رنگ را توصیف کردند. Roseus کلمه لاتین به معنی «گل سرخ» یا «صورتی» است. لوکریتوس در شعر حماسی خود دربارهٔ طبیعت چیزها ( De rerum natura ) از این واژه برای توصیف سپیده دم استفاده کرد.
صورتی در قرون وسطی یک رنگ رایج نبود؛ اشراف معمولاً قرمزهای درخشنده تر مثل زرشکی را ترجیح می دادند. با این حال، رنگ صورتی در مُد زنان و در هنر مذهبی ظاهر شد. در قرن سیزدهم و چهاردهم میلادی، در آثاری از چیمابوئه و دوچو، کودک مسیح گاهی با لباس صورتی پوشیده شده بود، رنگی که مربوط به بدن مسیح است.
در دورهٔ رنسانس، صورتی عمدتاً برای رنگ پوست صورت و دست ها استفاده می شد. رنگدانه ای که معمولاً برای این کار استفاده می شد، cinabrese سبک نامیده می شد. این ترکیب ترکیبی از رنگدانه های سرخ به نام سینوپیا یا قرمز ونیزی و یک رنگدانه سفید به نام Bianco San Genovese یا همان آهک سفید بود. در کتابچهٔ راهنمای معروف خود در قرن پانزدهم در مورد نقاشی، الی لیبرو دل آرت، سنینو سینینی اینگونه توضیح داده است: «این رنگدانه از دوست داشتنی ترین و سبک ترین سینوپی ساخته شده است که یافت می شود و با سفیدِ «جان قدیس» مخلوط می شود و این رنگ سفید از آهک کاملاً سفید و کاملاً خالص ساخته شده است؛ و هنگامی که این دو رنگدانه کاملاً با هم مخلوط شده اند ( یعنی دو قسمت سینابریس و یک سوم سفید ) ، نان های کوچکی از آنها را مانند نیمه گردو درست کرده و بگذارید. اگر به مقداری احتیاج دارید، مقدار زیادی از آن مناسب به نظر میسید؛ و اگر از آن برای نقاشی چهره، دست و گل روی دیوار استفاده می کنید، این رنگدانه اعتبار بالایی دارد …».
معنی کلمه صورتی در ویکی واژه
rosa
جملاتی از کاربرد کلمه صورتی
سخن دراز مکن، کرد صورتی تصویر که فرق کس نکند با مصور از آثار
نان ها گرچه سخت بسیاراند هر یکی نام و صورتی دارند
فنیت صورتی لدی الواحد انا رحت و من هو الواجد
این رها کن عشقهای صورتی نیست بر صورت نه بر روی ستی
تو اندر صورتی در خود سفر کن بمنزل در رس و درحق نظر کن
نقش نبسته ست در جهان و نبندد چون رخ او صورتی به عالم امکان
صورتی مانندهٔ خورشید و ماه آدم اندر وی همی کردی نگاه
در آینه دریغ بود صورتی کز او بیند هزار صورت جان پرور آینه
هر صورتی که نقش کنم در ضمیر خویش نقش خیال صورت نقاش چین بود
ای دل غریب صورتی آخر شد آشکار از نظم پر غرابت سحر انتظام تو